به چه چیز متعهدی؟

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 به چه چیز متعهدی؟

***


در ادامه ی موضوع سرسپردگی یک روز یک سوال از دوستم پرسیدم. گفتم به چه چیز دیووت هستی؟ دیووت کلمۀ انگلیسیِ Devote است که به سرسپردگی ترجمه شده. 

مفهوم سرسپردگی، نزدیک به مفهوم تعهد است، یا مثلا مفهوم فدایی بودن.


موضوع سرسپردگی یا تعهد، موضوعی بسیار عمیق و پیچیده و نانوشتنی است!


پیچیدگی آن از این جهت است که توسط ذهن قابل درک نیست. ذهنِ محاسبه گر هرگز توان درک عمیق سرسپردگی را ندارد. چون ذهن، مقایسه ای و براساس حساب و کتاب کار میکند اما سرسپردگی نه.


مثل تمام موضوعات معنوی، سرسپردگی هم در لحظه پیدا میشود و نوعی کیفیت است. 


دوست من هم گفت من به سادگورو متعهد هستم. 

سادگورو یک انسان است. 

همین دوست من بعدا گفت به تمرینات معنوی خودت متعهد باش. 


انسان می تواند به چیزهای مختلفی متعهد باشد. 

مثلا به یک انسان. یا یک تمرین. یا مثلا به خانواده. یا به خودش. یا به خدا. یا به آگاهی. 


مثلا من میتوانم به نوشتن متعهد باشم. یا به کار کردن. یا به لحظه. یا به پول. یا به یک کار مثلا به شغلم یا به قانون و غیره.


پس میتوان به چیزهای مختلفی متعهد بود. 

دیووشن یا سرسپردگی همان حالت نهاییِ تعهد است. 


وقتی به سوالم دوباره فکر کردم سوالی اشتباه بود. چرا؟  چون موضوعِ موردِ تعهد مهم نیست. بلکه شخصِ متعهد مهم تر است. 

تناقض همینجا پیدا میشود. شخص متعهد در واقع خودش را وقف موضوعی میکند ولی خودش را کوچک میگیرد اما در یک اتفاق عجیب خود او عوض میشود. چرا؟ چون تعهد دادن کیفیتِ خود فرد را عوض میکند. 


بهتر است این سوال را این طور بپرسیم. 

آیا کیفیت تعهد به چیزی را داری؟

مهم آن چیز نیست. 

مهم نیست که تو به گورو یا خدا یا فرزند یا شغل یا پول یا خانواده یا بت یا هر چیزی تعهد داری یا نه بلکه مهم این است که آیا کیفیت تعهد در تو هست یا نه.


کیفیتِ تعهد یعنی نفس خودت را بزرگ نمی پنداری. یعنی نفس تو در برابر موضوع تعهد کوچک است. یعنی تو حاضری از خودت هزینه کنی. حتی از جانت هزینه کنی. 


کیفیت تعهد نانوشتنی است. باید حس اش کنی. باید درکش کنی.


نظرات

‏ناشناس گفت…
درود. منطقی و زیبا. من به دوستی سرسپرده‌ام که هیچ دسترسی به او ندارم و او هم به واسطه‌ی یک مسئول بی‌رحم، به بهانه‌ی نیاز به نگهداری و کنترل دلخواه او، به دنیای آزاد دسترسی ندارد و امروز هم خبر بد بیماری مزمن تازه‌اش را که به خاطر شرایط نگهداری بد و عدم رسیدگی مناسب پزشکی بود، از کسی که تصادفی و از راه ویژه‌ای فهمیده بود،‌ دیدم. که از تاریکی سحر تا شب، روزم تباه شد و نتوانستم در گردهمایی هم شرکت کنم و می‌دانم زندگی‌ام که با وجود رنج شرایط نامناسب او تباه شده، از این پس تباه‌تر خواهد شد.
https://www.unwritable.net/search?q=قربانی&m=1

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

به خدا اعتقاد داری؟

دردِ خودپرستی

روزۀ واجبِ ذهن!

رزومۀ واقعی من

فیلم معنویِ Inside out

هم هویت شدگی باذهن

براچی میری اینستاگرام؟

من هستم، پس خدا هست!

ترس از تنهایی و مرگ

نقشۀ گنج