پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۲۲

واحد پول

زمان خواندن 1 دقیقه ***  واحد پول *** خواستم با کسی معامله کنم! می‌خواستم لذتی بگیرم و لذتی بدهم! دیدم نمی‌شود!  آخر او پولی ندارد! وقتی کسی پولی ندارد چطور می‌توانی با او معامله کنی؟ واحد پول دنیای بیرون دلار است! یک اعتبار کاغذی امضا شده. در ازای آن می‌توانی غذا و سرپناه بخری و دیگران را به کاری وادار کنی!  با پول دلاری می‌توانی چیزهایی در بیرون خودت را تغییر دهی. می‌توانی در زمین تغییراتی به وجود بیاوری. می‌توانی زمین را تخریب کنی یا بسازی.  یک دنیای دیگر هم هست! دنیای درون!  آنجا واحد پول؛ دیگر دلار نیست. آنجا واحد پول دیگری دارد!  واحد پول در دنیای درون؛ لذت است، شادی است.   سرور است!  واحد پول در دنیای درون عشق است! خداست! نور است! آگاهی است!  واحد پولِ آنجا نانوشتنی است!  آنجا بهشت است! برای خرید لذت باید لذت بدهی! اگر شادی و سرور داشتی ثروتمندی! اگر نداشتی نمی‌توانی آنها را از کسی بخری! آنجا هر کسی پول ندارد!  پولدارهای آنجا عیسی و مولانا و حافظند! پولدارهای آنجا سادگورو و اکهارت هستند!  لذت زیادی در اختیار دارند!  آنجا سُرور خرج می‌کنی و سرور به دست می‌آوری! تنها با ثروت

خداوند رنگین کمان، خداوند سیل، خدای طوفان!

زمان خواندن 2 دقیقه ***  خداوند رنگین کمان *** چهار صبحی بیدار می‌شوم؛ طبق اعتیاد و عادت اشتباهم گوشی را برمیدارم؛ از روی اعتیاد حتی قبل از دوش گرفتن و به خودم رسیدن سر از اینستاگرام در می‌آورم.  ورق می‌زنم ورق می‌زنم تا میرسم به سرود رنگین کمان! میرسم به شعر رنگین کمان! این هم کدی شد برای نسل ما! کیان و رنگین کمان! خدای رنگین کمان! در درونم غوغایی برپا می‌شود. مشکلات خودم را فراموش می‌کنم! کمی به آن کودک و آن مزدور فکر می‌کنم.  دیگر طاقت نمی آورم. باید بنویسم!  باید بنویسیم! خداوند رنگین کمان بخشنده است.  آن خداوند عادل است.  شک ندارم.  کیان جایش خوب است.  شک ندارم.  اما آن مزدور چه؟ چه جهنمی برای خودش ساخت! برای خودش و چند نسلش چه جهنمی ساخت! چقدر باید تلاش کند تا دل کیان را، دل خدای رنگین کمان را بدست بیاورد! آن مزدور را میگویم! خدای او دیگر خدای رنگین کمان نیست! خدای او الان خدای طوفان است! خدای زلزله است! خدای رنج است! چقدر دلم برایت می‌سوزد! نه! کیان جایش امن است! کیان بالای رنگین کمان است! دلم برای توی مزدور میسوزد! من تو را می‌بخشم اما فکر خدای اقیانوس را کردی؟ فکر خدای ک

خاله موندگار

زمان خواندن 1 دقیقه ***   داستان زیبای خاله موندگار   “Khale Moondegar” Persian kids story from 80’s https://youtu.be/QRGlEyxkVzQ این داستان یکی از خاطره انگیز ترین داستانهای کودکی من و بسیاری از کودکان دهه شصت در ایران میباشد. این اثر یکی از آثار ماندگار ادبیات کودکان و موسیقی سنتی ایران می باشد در این داستان ها مفاهیمی مثل مهمان نوازی همکاری محبت شجاعت و دوستی با حیوانات به کودکان آموزش داده میشود Edited by: Rasool Shahrad   بازیگران: فهیمه راستکار، ناهید امیریان، اکبر منانی، ایرج رضایی، مهدی آژیر، صادق ماهرو ، ظفر گرایی و …
 آهنگساز حسین علیزاده این اثر شامل کتاب و نوار قصه به همراه جلد می باشد. درانتهای روی دوم داستان شنگول و منگول و حبه انگور هم ضبط شده داستان شنگول و منگول و حبه‌ی انگور https://youtu.be/Bs-V4QCsQvM “Shangool o Mangool o Habbe Angoor” Persian kids story from 80’s

چهار ماه تنهایی؛ ازدواج کاغذی

زمان خواندن 5 دقیقه ***   چهار ماه تنهایی؛ ازدواج کاغذی *** معمولا قبل از نوشتن کمی مدیتیشن میکنم. این مدیتیشن باعث میشه که ذهنم کمی آروم بشه. تازه وقتی ذهن متوقف بشه بعد میتونه درست کار کنه.  ذهن وقتی متوقف بشه قسمتی از ذهن فعال میشه به نام چیتا. قسمتی که خارج از بعد زمان کار میکنه. و ما رو به مبدا و مقصد هستی یا زندگی متصل میکنه. اونجا جایی هست که تمام دانش و تمام الهامات هست. تقریبا تمام خلاقیت های بشر از اونجا میاد. جایی که فقط با مدیتیشن میشه بهش دسترسی پیدا کرد. قسمت منطقی ذهن حتما باید خاموش بشه تا به اونجا برسی. در این لینک چهار قسمت ذهن رو میتونید ببینید. https://www.unwritable.net/2022/04/blog-post_24.html اکثر آدمها آگاهانه نمیتونن به چیتا دسترسی پیدا کنند. اما یوگا راه خیلی مطمئنی برای رسیدن به چیتا هست. تمرین و صبر زیادی میخواد. برای این نوشته نتوانستم مدیتیشن خوب و عمیقی داشته باشم. بنابراین شاید خیلی منسجم نشه اما دیگه نتونستم صبر کنم.  وقتی که کسی نیست که با هم صحبت کنیم. وقتی که مخاطب ها حرفهای آدم رو نمیگیرند. به عبارت دیگر در وقت های تنهایی؛ شروع میکن

یک کلمه

زمان خواندن 2 دقیقه ***  یک کلمه *** عنوان فقط یک کلمه است. نمی‌شود تمام آنچه قرار است اینجا اتفاق بیافتد را در یک کلمه خلاصه کنم.  من به کلمات معتاد شدم. همانطور که به بدن و به ذهن معتاد شدم.  فکر کنم خیلی شک داشتم به زمین بیایم یانه. مادرم هم شک داشت. فرزند هفتم ناخواسته. من هم شک داشتم. سفر دیگری در زمین.  سفر دیگری در این بازی کربن و هیدروژن! سفر دیگری در سکس. سفر دیگری در خواب و بیداری. سفر دیگری در بدن! دوباره چرخیدن! دوباره خوردن! دوباره سکس کردن! دوباره آمدن! دوباره رفتن! دوباره مردن! دوباره و دوباره و دوباره!  از مبدأ دور شدن.  از مقصد دور شدن! دوباره نزدیک شدن!  دوباره اعتیاد به ماده! اعتیاد به کلمه!  اعتیاد به نوشتن! اعتیاد به پول! اعتیاد به فکر! اعتیاد به آن طرف طیف! اعتیاد به بدن زن! اسم این موسیقی هست داستان زندگی! لینکش این است.  https://music.youtube.com/watch?v=r2JBy_UF9Ss&feature=share معمولاً کمتر کسی این موسیقی های آرام را گوش می‌دهد. من هم بعد از کلی یوگا و مدیتیشن با این موسیقی ها هم فرکانس می‌شوم. اما به هر حال می‌نویسم. به خاطر اعتیادم به کلمه! اعتیادم

مناجات

زمان خواندن 2 دقیقه ***  مناجات! *** وقتی با خودم حرف می‌زنم می‌تونم اسمش رو بگذارم مناجات.  چه با خودم حرف بزنم چه با خواننده هایی که نمی‌شناسم چه با یک خدای فرضی!  واقعا چه تفاوتی دارد؟ حالا هم بعد از یک روز خوب نشستم روی مبل و به جای یک مراقبه ی درست و حسابی دارم مناجات می‌کنم!  مناجات نوشتاری! چرخه‌های طبیعت رو انجام دادم! خور و خواب و خشم و شهوت همه انجام شد!  حالا من موندم در انتظار طیران خودم! طیران آدمیت شده آرزوم! بعد از خوردن میوه و چای گیاهی و موز و نوتلا و نون و کف شیر و عدس پلو با شوید و ماست حالا دیگه حسی نمونده که خیلی عمیق باشه! در نتیجه این نوشته میشه شبیه کص شعر گویی هایی بعد غذا در مهمانی!  زیاد انتظار مناجاتی مثل مناجات های معنوی از این نداشته باشید! البته تیترش هم وقتی مناجات باشه کسی زیاد کلیک نمی‌کنه! اگر توی عنوان بگذارم سکس و کمی هم چاشنی خاله زنکی بهش بدن مردم خوب کلیک می‌کنند!  نوشته‌های من هم مثل حس هام بالا و پایین داره. بعضی هاش به شدت احساسی و عرفانی شاید باشه! بعضی هاش رو وقتی می‌نویسم اشک امان نمیده! گاهی هم خستگی ذهنی و پرخوری بدنی و تنهایی و ندا

مرور زندگی و فهم مرگ

زمان خواندن 1 دقیقه ***   مرور زندگی و فهم مرگ *** امروز روز عجیبی بود. تنها بودم و نوشته های گذشته را مرور کردم.  وقتی نوشته های قدیمی را مرور میکنم انگار کل گذشته ی احساسی ام را مرور میکنم. بیست سی سال گذشته را آنطور که با کلمات ثبت شده اند؛ مرور کردم. حس عجیبی است. شاید نتوانم منتقلش کنم. انگار کل زندگی ام را جلوی چشمم میبینم.  انگار از بیست سال پیش تا الان چرخه ها و اضطراب های مشابهی داشتم. تنهایی پدیده ای عجیب است.  هم دیوانه ات میکند. هم عاقلت میکند. نوشته های خیلی احساسی ام دیگر همان حس را برای خودم هم ایجاد نمیکند. چه برسد به خواننده ها! هیچکس نمی فهمد!  هیچکس چیزی از من نمی فهمد! هر کسی فقط خودش را میفهمد. در تنهایی! هر کدام از روح های ما مسیر های خودشان را خواهند رفت.  زندگی کوتاه است. این کلمات پراکنده مختص همین الان است.  تا لحظاتی دیگر این حس ها همه نابود میشوند. این درس کل زندگی است. زندگی فقط لحظه است. نه گذشته ای وجود دارد.  نه حس ها مهم هستند.  نه دیگران. و نه این ذهن پر کار! تمام اینها بی ارزش میشوند.  در مقابل مرگ! و این هم

#اخبار سرزمین مادری

زمان خواندن 1 دقیقه ***   #اخبار سرزمین مادری «ترور دانشمند هسته ای در خیابان های اطراف تهران!» همانقدر ناراحت کننده است که شلیک به مردم معترض در تهران.  دیگر در تهران زندگی نمی کنم ولی هر‌کجا باشم می‌گویم اصل جان انسانهاست.  هیچ توجیهی پذیرفته نیست. توی هر تیمی باشی اول انسانی.  انسان باش‌ و کشتن دیگری را توجیه نکن.  عدالت را بسپار به دادگاه و‌بگذار قلم ها برای عدالت کار کنند نه مسلسلها.  اگر به دنیایی دیگر معتقدی عدالت را بسپار به آن که به عدالتش ایمان داری.  تو شاید بسیجی معتقدی باشی یا یک امریکایی راست گرا.  اگر‌خشمگینی یا ترسان، بدان که خون با خون پاک نمی‌شود.  تو شاید که نظاره گر خاموشی هستی که نمیدانی عدالت کجاست. اما عدالت آرمانی جمعی است که با سکوت محقق نمی‌شود.  به حکم‌این‌که تو‌انسانی به دیگری هم که انسان است حق حیات بده.  اگر طبیعت او‌را زاده بگذار همان طبیعت او را ببرد تو توجیهی نداری که کسی را بکشی.  عدالت را ذره ذره زندگی کن. هرجا ظلمی دیدی سکوت نکن. حرف بزن بنویس شییر کن. سکوت‌‌ِ هزاران ناظرخاموش، غرش بمب و‌مسلسل را می آورد.  آنقدر شییر کن که به آن