تو همان آگاهی هستی
زمان خواندن 1 دقیقه *** در یکی از مراقبه ها در یک لحظه درکی برایم آمدو آن این بود « تو همان آگاهی هستی » همان خدا همان نور همان جوهر زندگی همان اصل حیات انرژی که خیلی قابل توصیف و نوشتن نیست همان ناظر ابدی همان ناظر بی نهایت این نور این انرژی بارقه ای که به زمین خاکی زده از این بارقه یک بدن زاییده شده بدنی درقالب انسان و چند ده سالی زندگی میکند این بارقه مواد را جابجا میکند غذا میخوری بعد غذای دیگری می شوی میکشی و بعد کشته میشوی بندی از زنجیره حیات قسمتی از چرخه ی مواد ارگانیک در طبیعت اما یک آگاهی پشت آن هست شاید روح ! چه میگویم ! توهم زده ام :) شاید یک توهم هستم توهم نامیرایی توهم وجود توهم زندگی شاید هیچ شاید فقط یک موجود زنده شاید ابزار یک ژن یک مغز یک کیلویی شلوغ با مقداری گوشت و استخوان قصابی که بودم خوب به گوشت و استخوان گوسفندان نگاه