اوج بی اخلاقیِ پلیس اخلاق

زمان خواندن 1 دقیقه ***

 اوج بی اخلاقیِ پلیس اخلاق

***

دوباره صبح شد و من گریان از آهنگهای هایده و شروین! گریان از حادثه‌های بلوچستان! حادثه‌های ایران! گریان از این دوگانگی ها و جنگ‌ها!

اما ...

کمی صبر کن! 

کمی از احساسات خودم فاصله می‌گیرم!

من هنوز به غم معتادم!

به اخبار معتادم!

به من و تو و ایران اینترنشنال معتادم!

من خودم می‌خواهم غمگین باشم!

من به این حس قربانی معتادم!

مثل کل ما هشتاد میلیون!

ما نیاز به عاشورا داریم تا اشک بریزیم!

ما نیاز به امام حسین هایی داریم که هرروز شهید شوند تا مرثیه سرایی کنیم!

می‌بینی؟

چرخه را می‌بینی؟

ما نیاز به غم پیدا کردیم!

می‌بینی؟ 

ما نیاز به ظالم داریم. ما نیاز به دیکتاتور داریم!

ما نیاز داشتیم پلیس اخلاق را ببینیم!

نیاز داشتیم اوج بی اخلاقی را در پلیس اخلاق ببینیم!

نیاز داشتیم اوج تقلب را در مردان خدا در ماه ببینیم!

ما در حال بیدار شدنیم!

تعدادی کشته می‌دهیم!

از هر دو طرف!

اما بیدار می‌شویم!

تک تک ما بیدار می‌شویم!

هر کداممان یک رهبر می‌شویم!

اینطوری این ایگوی جمعی ما محو می‌شود!

غیر فعال می‌شود! 

جمهوری اسلامی ایگوی جمعی خود ماست!


اکهارت قبلا کامل توضیح داده! هویت قربانی را توضیح داده. هویت مظلوم را. هویت حق به جانب را. 

جهان جدید اکهارت در حال خلق است. وعده‌هایش راست بود!

سادگورو قبلا گفت ما به اخلاق نیاز نداریم. ما به مذهب نیاز نداریم. انسانیت کافیست. یوگا کافیست. یگانکی کافیست. توحید کافیست. ما مذهب لازم نداریم. 

در گوشه و کنار یوگی هایی از این آتش و دود برخواهند خاست. جوانه های کوچک آگاهی. 

پر حرفی نمی‌کنم! قبلا تمام داستان را مولانا گفته. حافظ گفته. اکهارت گفته. سادگورو گفته. اوشو گفته. دوباره بخوانیمشان. 


نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

نتیجه‌گیری