شییر کردن یا نکردن!

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 شییر کردن یا نکردن!

***


یک دوگانه ‌ای هست که درگیرش هستم!

شییر کردن یا نکردن!

و بعد از آن شکل شییر کردن؟

خیلی مواقع لینکی را شییر می‌کنم بعد پاک می‌کنم! هنوز مطمئن نیستم!

گاهی به صورت نوشته ! گاهی صدا و گاهی تصویر!

اما همیشه دارم از یک چیز می‌گویم!

همان یک چیزی که هست! 

همان کل ابدی و ازلی!

همانی که نانوشتنی است!

اسمش را خدا نمی‌گذارم!

کلمه‌ای ندارم!

همان نانوشتنی بهتر است!


اما ببینید داستان از اینجا شروع می‌شود که یک دوگانگی درونی دارم!

بخش اول می‌گوید نیازی نیست چیزی با کسی شییر کنی! این نوشته‌ها را هم برای خودت نگه دار! هرکسی بخواهد بداند می‌داند! اصلاً تو وظیفه نداری چیزی به کسی بگویی! چرا می‌خواهی دیگران را به راه راست هدایت کنی! چرا می‌خواهی چیزی را به کسی بفهمانی! این غیرممکن است! اصلاً کمک کردن غیر ممکن است! هرکسی راه را خودش پیدا می‌کند! مگر تو پیامبری؟ 

پیامبر هم می‌گفت « غدتبین الرشد من الغی»

مولانا هم بعد از اینکه می‌گفت خموش می‌گفت عشق خواهد کین سخن بیرون بود! 

موسی هم گاهی سر به کوه طور می‌گذاشت! 

حافظ رمز مستوری را می‌خواست. 



بخش دوم اما می‌گوید خودت را ابراز کن! اما بعد از پاکسازی این دیگر خودت نیستی! اگر توانسته‌ای خودت را کمی خالص کنی؛ آنچه می‌دانی را بگو. 

تو مسوول فهمیدن یا نفهمیدن دیگران نیستی!

بگو انالحق! سر دار هم برو! 

یا اکهارت که می‌گوید معلم حضور باشید. همین جایی که هستید! 

مولانا میگوید بشنو از نی!

نی که باشی ناچار در تو دمیده می‌شود!

حرف حق را بزن اگر کسی فهمید چه بهتر اگر کسی نفهمید مسوولیتش با تو نیست! 

تجربه‌ات را بگو. 

دیگران هر طور که می‌خواهند تفسیر کنند! 

ذهن دیگران ممکن است هر قضاوتی بکند! 

یکی می‌گوید لجن پراکنی نکن!

یکی می‌گوید شبیه اطلاعاتی ها شده‌ای!

یکی می‌گوید فکر میکنی پیامبر هستی! 

یک می‌گوید دروغگویی!

یکی می‌گوید دنبال بازاریابی هستی!

یکی می‌گوید خودت را گول می‌زنی!


خلاصه اینکه هر کسی بر اساس خودش تو را قضاوت می‌کند! 

تو آیینه باش!

بدون زنگار!

وقتی زنگار را از آیینه ات پاک کنی؛ دیگران خودشان را در تو می‌بینند! 

بعضی با دیدن خودشان غمگین می‌شوند!

بسیاری می‌ترسند!

بعضی فرار می‌کنند! بعضی حمله می‌کنند! برخی قضاوت می‌کنند! 


اما تو آیینه بمان! بدون زنگار! بدون قضاوت! 


وقتی پاک شدی و بدون زنگار دیگران در تو حل می‌شوند!

مرز ها از بین می‌رود!

تو خودت را در دیگران می‌بینی و دیگران خودشان را در تو!

نهایتاً تمام بشریت می‌شود تو!

تو کل جهان می‌شوی!

درست مثل خدا!

تجربه‌ای نانوشتنی!




نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین