کونِ کار! -۱

زمان خواندن 2 دقیقه ***

  کونِ کار! -۱

***

چند روز پیش دوستی به من گفت کون کار نداری. من از این جمله ناراحت نشدم ولی به فکر فرو رفتم. چند روزی هست که دارم به این موضوع فکر میکنم. البته نوشته های زیادی در مورد کار نوشته ام که به درک بهتر کمک میکند. البته من معلم نیستم که پیش نیاز تعیین کنم و سیلابس درسی برای خواننده هایم تعیین کنم. این نوشته ها هم اول برای خودم کاربرد دارد. نوشته های مربوط به کار در لینک زیر هست. 

https://www.unwritable.net/search/label/کار


کار دو جور هست فیزیکی و ذهنی. 

در مورد کار فیزیکی خودم را متوسط میدانم. نه مثل کارگرهای حرفه ای قوی و خستگی ناپذیر هستم و نه مثل آدمهای تنبل. یک بدن معمولی با توانایی نستبا معمولی. 

کار دوم کار ذهنی هست. کار ذهنی مهم تر و سخت تر است. مرتب کردن ذهن همیشه برای من سخت بوده. کنترل ذهن و خاموش کردن و آرام کردن ذهن. البته مشاهدات من نشان میدهد که اکثر آدمها توان آرام کردن ذهنشان را ندارند و بنا براین رو می آورند به سیگار و مشروب و کار و غیره!

یعنی اکثرا؛ خود کار نوعی فرار از ذهن است. 


مراقبه و نوشتن هم برای من کاری ذهنی است. مراقبه برای من مهمترین کار و گاهی سخت ترین کار است. 

بر خلاف برداشت عموم مراقبه فرار نیست بلکه مواجه شدن است. در مراقبه با ذهن و ترسهایش مواجه میشویم. 

مراقبه نکردن نوعی فرار است. نوشته های مربوط به مراقبه اینجا هست.

https://www.unwritable.net/search/label/مراقبه


همین نوشتن نیاز به مراقبه دارد. افکار مختلف و حس های مختلف به طور مدام به ذهن من وارد میشوند. من هم با دقت بعضی شان را اینجا انتخاب میکنم و مینویسم.


کارهایی که این روزها در ذهنم رژه میروند اینها هستند. 


...

(در صورت نیاز به دانستن با من تماس بگیرید) 

...


تمام این کارها نیاز به برنامه ریزی مرتب ذهنی دارد. 

به عبارت دیگر نیاز به مراقبه ذهنی دارد. 


درست تر این است که بگویم ذهن کار ندارم. کون کار راحت است. 

درست کردن ذهن کار چیزی است که باید انجام بدهم. برای مرتب کردن ذهن هم چیزی جز مراقبه و نوشتن نمیشناسم. 

حالا هم قرار شده آنقدر مراقبه کنم و بنویسم تا یا خودم بفهمم یا دیگران!


نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین