افکار و احساساتِ واقعی

زمان خواندن 3 دقیقه ***

 افکار و احساساتِ واقعی

***


همسر شماره‌ی یک من گاهی مسخره می‌کرد و می‌گفت می‌خواهی از زندگی واقعی فرار کنی و بروی مثل یوگی ها بنشینی و هیچ کاری نکنی! 

می‌گفت واقعیت این است که پول و زندگی لاکچری همان چیزی است که خوب است و تو هم در درونت دنبال آن هستی! خودت را گول نزن! 


البته این نظر از دیدگاه او درست است چون هرکسی دنیا را از درون خودش می‌شناسد. ما حتی دیگران را هم با مقایسه با خودمان می‌شناسیم! ما چیزی جز خودمان را اصلا نمی‌توانیم بشناسیم! همه‌ی درک ها و تجربه ها درون ما اتفاق می‌افتد. هر کسی با توجه به سطح خودشناسی خودش دنیا را هم همان‌قدر می‌شناسد. 


وقتی هنوز در وادی افکار و احساسات باشی با هر فکری این طرف و آن طرف می‌روی. مثل اینکه روی موج های دریا باشی. با هر موجی بالا و پایین میپری. اما وقتی توانستی به عمق بروی با اینکه موج ها هنوز هم هستند اما تو به یک سکون می‌رسی. موجهای فکر و احساسات می‌آیند و می‌روند. موج ها را می‌شناسی. شاید هم بتوانی از آنها استفاده کنی. اما این استفاده به اراده و اختیار خودت است. 


به تجربه‌ی خودتان نگاه کنید. ذهن و احساسات شما مدام در حال کار است. درست مثل تنفس و تپش قلب. آنها هر لحظه در حال تولید افکار و احساسات هستند. یک لحظه فکری از گذشته می‌آید لحظه‌ای بعد فکری از آینده! یک لحظه حس غم می‌آید و لحظه‌ای بعد حس شادی. گاهی افکار از تو یک بدبخت قربانی می‌سازند و لحظه‌ای بعد یک انسان خوشبخت! این نوسان ها را در قالب افکار مثبت و منفی می‌شناسند! 

کسانی که هنوز در وادی ذهن هستند با زور و ضرب سعی می‌کنند مثبت اندیش بشوند! اوشو سالها پیش گفت مثبت اندیشی کار نمیکند! مثبت روی دیگر سکه‌ است. سکه‌ی مثبت اندیشی روی دیگرش منفی اندیشی است! نمی‌توانی مدام مثبت بیاوری! بهتر است اصلا سکه را کنار بگذاری! 

اصلاً سکه را پرتاب نکنی! وقتی پرتاب کردی دیگر سمت مثبت و منفی تفاوتی ندارد! 

تمام دوگانگی ها مثل عشق و نفرت یا غم و شادی یا حتی خوب و بد هم همینطور است! 

یوگا یا یگانگی یا همان توحید یعنی عبور از دوییت و رسیدن به درک یگانگی! 

خاصیت ذهن تحلیل و مقایسه ساختن دوگانه هاست! خاصیت حواس پنجگانه هم همینطور. سرما در برابر گرما حس می‌شود و تاریکی در برابر روشنایی! 


اما اگر اتفاقاً بنشینی و مثل یوگی ها مدتی هیچ کاری نکنی به وادی فرای ذهن و فرای احساسات راه پیدا می‌کنی. آنجا وادی یگانگی است. آن‌جا عمق دریاست!

موج‌های فکر و احساسات هستند! دوگانگی ها هم هستند! اما تو دیگر سوار آن موج ها نیستی! 

تو این بازی دوگانگی را فقط مشاهده میکنی! 

دیگر ذهن و احساسات خودت را جدی نمی‌گیری!

دیگر گذشته و آینده را جدی نمی‌گیری! 


ذهن کماکان داستان می‌سازد! احساسات کماکان هستند! موج غم؛ موج اضطراب؛ موج های دیگر می‌آیند و می‌روند! اما تو باورشان نمی‌کنی! 

ماهیت وجودی تو عوض شده!

تو شاهد این موج‌ها هستی!

تو دیگر خود موج نیستی! 


حالا اگر هیچگاه ننشینی و چشمهایت را مثل یوگی ها نبندی اتفاقاً فرار واقعی این است! 

از اینکه افکار و احساسات خودت را مشاهده کنی فرار می‌کنی! 

مدام در حال دویدن می‌مانی تا هنگام مرگ! 

به دنبال دیگران؛ به دنبال پول یا به دنبال سرگرم کردن خودت میدوی! مدام باید از خودت فرار کنی! 

مدام از منفی به مثبت فرار می‌کنی! 

مدام از حال به آینده فرار می‌کنی! 


فراز از زندگی واقعی این است! 

اتفاقاً نشستن و مشاهده کردن رفتن به سمت زندگی واقعی است! 

واقعیت و خیال برای من و تو متفاوت است! 

آنچه تو واقعی می‌دانی مثلاً این بدن و این ذهن خیال هستند!

آنچه من واقعی می‌دانم یعنی درکِ بودن در لحظه برای تو خیال است! 


وقتی واقعیت تو برای دیگری خیال باشد و خیال تو برای دیگری واقعی باشد دیگر نمی‌توانی خیلی حرف بزنی! 

سکوت می‌کنی و لبخند میزنی و آرزوی خوب می‌کنی! 


نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین