یکماه زندگی در حرکت-خوابیدن در ماشین

زمان خواندن 5 دقیقه ***

 یکماه زندگی در حرکت-خوابیدن در ماشین

***

نزدیک یک ماهی هست که این روش جدید زندگی را انتخاب کرده‌ام. نام‌های مختلفی میتوان گذاشت! زندگی در حرکت! خوابیدن در ماشین! بی خانمانی! کوچ نشینی! عشایری! هوم لسی! سفر و غیره

حالا شاید بتوانم در مورد این تجربه کمی بنویسم. 

تمام ترس ها توهم هستند. ترس از بی خانمانی هم توهمی بزرگ است! تقریباً ٩٩ درصد آدمها هیچگاه این را تجربه نمی‌کنند ولی همواره از آن هراسانند! مثل خود من! من هم سی چهل سالی را در این ترس زندگی کرده‌ام. من هم قبل از رفتن به سفر هتل را رزرو می‌کردم! من هم باورم نمی‌شد می‌شود یک ماه بدون خانه زندگی کنم! 

بالاخره یک دوستی که او هم از این ترس رها شده و شب‌ها در زمین باز می‌خوابد به من گفت تا کی می‌خواهی با این ترس زندگی کنی؟ با آن مواجه شو! این حرف او و کِرمِ خودم باعث شد بعد از تحویل خانه جایی را اجاره نکنم! 

ارزش عبور از این ترس و کمرنگ شدن پروسه‌های بقاء به اندازه‌ی هزاران هزار دلار بود. 

نداشتن خانه باعث شد نسبت به پروسه‌های بقاء آگاه تر بشوم. 

خوردن خوابیدن دستشویی و حمام و سکس ! اینها کارهایی است که آدم‌ها در خانه انجام می‌دهند! 

برای تک تک این کارها وقتی خانه نداری باید کمی بیشتر فکر کنی! 

نتیجه این شد که در این یک ماه کمتر خوردم کمتر خوابیدم و بالطبع کمتر هم دستشویی رفتم و کمتر هم سکس کردم! شاید به جای هر روز هر دو روز لباسهایم را عوض کردم! 

اما بیشتر راه رفتم! بیشتر سفر رفتم! بیشتر به دیدار آدمها رفتم! بیشتر نوشتم! بیشتر مناظر را دیدم! بیشتر در طبیعت بودم! بیشتر با درختان اُخت شدم. بیشتر خودم را شناختم. و شاید بیشتر زندگی کردم! 

بزرگترین درس این بود که خود هوم لس بودن نه ترسناک است و نه سخت! مشکلات فیزیکی اصلا یا نبود یا خیلی کم بود! سخت ترین قسمت مواجه شدن با ذهن خودم بود! ذهنی که تصویری از من ساخته! حتی ذهنی که از دیگران قضاوتی در مورد من تصور می‌کند! ذهنی که دنبال هویت است! ذهنی که از هویت های اجتماعی شبیه هوم لس بودن فراری است! ذهن سرزنش گر! ذهن طبقه بندی کننده و مقایسه گر! 

سختی های فیزیکی هوم لس بودن واقعا به مزایایش می ارزد! شاید شب کمی کمتر غذا بخوری! شاید برای ریدن نیم ساعتی دنبال جا بگردی! شاید غذای سنگین نخوری! اما هر روز هوای تازه داری! بلافاصله بعد از بیدار شدن در یک پارک یا جای زیبا هستی! بیشتر صدای پرندگان را در صبح و غروب می‌شنوی! و مهمتر این که به یک نقطه وابسته نیستی! مرداب نمی‌شوی! ترسو نمی‌شوی! سبک می‌شوی! در حرکت! 

چند رور دیگر را شاید به این روش ادامه دهم! 

شناکردن های هر روزه و پیاده‌روی های صبحگاهی بهترین قسمت‌های فیزیکی این سفر هست. معمولاً زیر درخت ها پارک می‌کنم و راحت می‌خوابم! گاهی در همین شهر خودم می‌مانم! این شهر را بهتر شناحتم! خیلی از پارک‌ها و دریاچه‌ها را کشف کردم! 

با خیلی از دوستان حرف زدم! 

همسرم زحمت یکی دو بار شستن و تا کردن لباسهایم را کشید! خیلی ها لطف داشتند! یک شب در شهری چند ساعتی زیر سقف خوابیدم! همین! 

به آدم‌های شهر فکر کردم! گاهی از آنها توقع داشتم! که این هم کار ذهن بود! خیلی ها تعارف زدند! برای شستن لباس یا حتی خوابیدن! 

مدام با خودم تکرار می‌کردم من خودم انتخاب کردم پس من قربانی نیستم! ذهن به سرعت آدم را به وادی قربانی می‌کشاند! 

همیشه عاشق شنا بودم! در این مدت تقریباً هرروز به استخرهای مختلف رفتم و در دریاچه و رودخانه و دریا شنا کردم! زیباترین قسمت‌های سفر شنا در طبیعت بود! شنا در هرکدام از رودخانه ها و دریاها خاطره‌ای زیبا بود! 

ترجیح می‌دهم هر روز در دریاچه‌ها و رودخانه ها شنا کنم تا اینکه در زیر وایتکس های شهری دوش بگیرم و استخر بروم! 

شب‌ها دنبال درختی می‌گشتم تا نزدیک یا زیر آن کمپ کنم و درختان همیشه منشأ آرامش هستند. موقع شاشیدن پای درخت ها به بالا نگاه می‌کردم و عظمت آن ها مبهوتم می‌کرد. و شاشیدن می‌شد آب دادن و عشق بازی با درخت! 

صبح ها چشمهایم به دریاچه‌ها یا برگ‌های درختان باز می‌شد! 

باور کنید اگر کاملا بر ذهن مسلط شوم دیگر زیر سقف در فضای مکعبی و هوای مانده‌ی اتاق نمی‌خوابم! اصلا در یک جا نمی‌مانم که آنجا برایم تکراری شود! زمین آنقدر بزرگ و زیباست که حیف است صبح ها چشمت را به در و دیوار گچی باز کنی! 

گاهی به خانه‌ی دوستی می‌رفتم و دستشویی و سقف را چیز ارزشمندی می‌دیدم! مهمترین کارکرد سقف و خانه و خوبی آن این است که بدون راه رفتن مورچه روی بدنت می‌توانی مراقبه کنی! 

اگر در خانه‌ای زندگی کنم قدرش را می‌دانم! می‌دانم خانه چیست! خانه‌ی اصلی درون است نه بیرون! 

خانه‌ی بیرونی موقتی است و شاید هم تبدیل به تابوت بشود! 

می‌دانم مثل خیلی از پرندگان لانه موقتی است! می‌توان پرواز کرد و سبک بود! 

با یک هشتم لباسها هم می‌توان زندگی کرد! 

غیر از یک مسواک و شانه برای شانه کردن ریشها و این قلم برای نوشتن و کمی میوه و سبزیجات چیز بیشتری برای زندگی لازم نیست! 

این مسیر هنوز ادامه دارد!

به لطف حق بیشتر و بیشتر وابستگی هایم را کم می‌کنم! 

خانه‌های بزرگ و زیبا؛ حتماً زیبا هستند! ولی اگر فرصت حرکت را از من بگیرند با تابوت فرقی ندارند! 

خانه در بهترین حالت جایی است برای مراقبه! برای یوگا! تا بتوانی خانه‌ی اصلی را پیدا کنی! 

و وقتی پیدایش کردی دیگر نه به آن خانه نیاز داری! 

نه به نوشتن!




نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین