برای تارا - تیر ١۴٠١

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 برای تارا

---

تارای عزیزم. ستاره‌ی زندگی. 

امروز حدوداً ۴ سال و دقیقاً سه سال سیصد و شصت و چهار روز از پریدن بدن تو به این دنیا می‌گذرد! 

امروز رفتیم پارک. دوستانت هم بودند. 

دور هم پیتزا خوردیم و شادی کردیم!


تو هنوز خیلی کوچک هستی! نمی‌دانم اصلا کی بتوانی این ها را بخوانی. اما من هرروز با دیدن بدن کوچک تو شگفت زده می‌شوم. از خلق تو شگفت زده می‌شوم. یک بدن ظریف و یک انرژی خالص. نمی‌دانم کجای بدنت پنهان شده. چند روز پیش وقتی تازه بیدار شده بودی آتش زندگی را در چشمانت دیدم!

باز شگفت زده شدم. انگار آتش سرشار و عظیم زندگی از درون چشمهای درشت و عمیق تو زبانه می‌کشید. 


در حال پیمودن مسیر های اولیه‌ی زندگی هستی! 

خوشحالی که از زنجیرهای پارک بالا می‌روی. 

خوشحالی که از بهترین دوستت کمی قد بلند تر هستی. 

خوشحالی که همه‌ی دوستانت را به مهمانی دعوت کرده‌ای. 

خسته می‌شوی و تعداد زیادی اسباب بازی فقط چند دقیقه تو را سرگرم می‌کند. 

این داستان خیلی از ماهاست. 


امیدوارم میوه‌ی آگاهی را خیلی زود بچشی. 

دنیایی که من برایت می‌گذارم دنیای تحولات بزرگ خواهد بود. 

سعی می‌کنم تا جایی که جان داشته باشم در کنار تو حضور داشته باشم. اما یادت باشد همه داریم میرویم. یکی دیرتر و یکی زودتر. 

مصرف پلاستیک و گوشت و زیاده‌روی های انسان بالاخره روزی اثرش را روی تو هم خواهد گذاشت. 

آن روز تنها چیزی که به تو کمک می‌کند آگاهی توست. 

آگاهی و توجه خالص تو. 

نه پدر و نه مادر. 

کاری که من بلدم این است که اول خودم را نجات بدهم! و همزمان برای تو دعا کنم. 

تو تنها از شکم مادرت بیرون پریدی و من شاهد آن بودم. مسیر را هم تنها می‌روی. ما و دوستانت در کنارت تا حدودی می‌توانیم باشیم. فضیلت تنهایی را فراموش نکن. تنهایی یک فضیلت است و نه چیزی ترسناک. 

من هنوز از جنگل تاریک در شب و دریای خروشان سیاه در شب می‌ترسم. 

ترسهای تو را هنوز نمی‌دانم. 

تنها چیزی که می‌دانم این است که لازم نیست کامل باشی. لازم نیست تمیز باشی. 

شلخته باش. خاکی. شیطون. بی نظم. با غذاها بازی کن. با آب. با خاک. با کرم ها. با گل ها. 

و آتش درونت را روشن نگهدار. 


١ جولای ٢٠٢٢





نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین