چسبیدن به دنیا
چسبیدن به دنیا
***
احتمالا با دیدن این عنوان به یاد نصایح ملاها افتادید. آخوندهایی که با همین شعار کشور ایران را قبضه کردند. اما این دنیایی که میخواهم به آن نچسبم دنیای ذهن است. این نوشته، تجربهی من از چسبندگی دنیای ذهن است. که البته دنیای مادی زیرمجموعهای از آن است.
یکی از چالشهای من در این روزها رفتن بیشتر به دنیای مراقبه گون درونم هست.
یکی از بزرگترین موانع برای موفقیت در این چالش خود ذهن است. ذهنی که با فومو FOMO عجین است. FOMO مخفف Fear of missing out اصطلاحاً یعنی ترس از عقب ماندن یا ترس از جا ماندن. در فارسی معادل آن هست از قافله عقب ماندن.
عقب ماندن از قافلهی دنیا.
اما این موضوع چطور خودش را نشان میدهد؟
ذهن در تصورات خودش دنیا را قافلهای میبیند که در حال حرکت است. ذهن اینطور تصور میکند که دنیا یک مسابقه است. ذهن، دیگران را به صورت دوندگان مسابقه دو میبیند. این دوندگان همواره برای کسب ثروت و نعمتهای دنیوی در حال دویدن هستند.
اگر تو هم لحظهای غفلت کنی از قطار جا میمانی. پس همیشه باید در دویدن باشی. جوامع و تمام سیستم اقتصادی هم بر همین مبنا پیاده شده.
پول بیشتر، لذت بیشتر، غذای بیشتر، سکس بیشتر و مهمتر از همه، ذهن بیشتر!
اینجاست که وقتی بیکار هستی زمان برای تو ترسناک میشود.
ذهن تو باید مدام در حال دویدن باشد. مدام ورودی بگیرد. مدام در اینترنت اسکرول کنی. تصویر بعدی، پادکست بعدی، تحریک بعدی!
اعتیادی دائم به دنیا.
اعتیاد به عجله.
برای درمان این ترس و این اعتیاد چه باید کرد؟
اولین راه حل دیدن ته خط است. دیدن خط پایان!
وقتی یادآور خط پایان این مسابقه باشی میفهمی که دویدن لازم نیست.
مرگ که مبدأ مختصات زندگی است، بسیاری از مشکلات را حل میکند. با دیدن مرگ به لحظه برمیگردی و آنجا جایی است که مرگ دیگر وجود ندارد. در لحظه، مرگ تقریباً بی اهمیت میشود.
این چالش، گاهی یک چالش دائمی است. یعنی فکر میکنی اگر کاری نکنی عقب میمانی.
فکر میکنی اگر مراقبه کنی از قطار ذهن عقب میمانی.
نمیتوانی بنشینی و فقط نفس ها را و فکر ها را مشاهده کنی.
برای خود من این هنوز یک چالش است. قطعاً میدانم که فضایی فرای ذهن هست اما این فضای تاریک و خالی هنوز برایم ترسناک است.
گاهی هم به آن شک میکنم.
حتی در ساحت ذهن، گاهی به اکهارت هم شک میکنم.
اما یک چیزی غیر قابل شک است.
آگاهی مشاهده گر.
وقتی فقط برای لحظهای این آگاهی مشاهده گر بشوی دیگر مطمئن هستی که او تنها هستِ واقعی است.
تا قبل از آن مدام دنبال قطار ذهن باید بدوی!
آگاهی مشاهده گر، همان خداست. یا همان نانوشتنی خودمان.
در جای جای مسیرِ رسیدن یا مسیر آگاهی، گاهی آدم درگیر ذهن میشود. به مسیر و به معنویت شک میکنی.
اما دوباره میفهمی واقعیت فقط همان است.
ذهنی که مدام جای واقعیت مینشیند، توهمی بیش نیست.
نظرات