برکت
برکت
***
با دوستی میگفتم بعضی پولها برکت ندارد، پوزخندی زد و به حالت مسخره گفت اگر امام زمان یاری کند ...
قبلاً در مورد امام زمان و امام و زمان نوشتهام.
https://www.unwritable.net/search?q=امام+زمان&m=1
اما در مورد برکت اینجا با هم باشیم. تا انتهای این نوشته. شاید برکتی بر ما نازل شد.
پولِ با برکت چیست؟ پولِ بدون برکت چیست؟
پول نماد جهان مادی است. با پول میتوانی چیزهای مادی را بخری. میتوانی آدمها را هم به خدمت خودت بگیری. البته فقط در امور مادی.
مثلاً میتوانی به کسی پول بدهی که همراه تو بیاید ولی نمیتوانی به کسی پول بدهی که تو را دوست بدارد.
میتوانی بدن زنی را با پرداخت پول لمس کنی ولی روح کسی را با پول نمیتوانی لمس کنی.
خیلی از آدمها چیزی فرای ماده قائل نیستند، پس پول میشود همه چیز.
از نظر آنها فقط بقاء هست و پول هست و ماده هست و بدن.
بقیهء چیزها مثل خدا و برکت و عشق و ایمان و روح و غیره توهم است. هر کسی هم که از اینها بگوید و بنویسد متوهم و احمق و دیوانه است.
این دوستان قطعاً اگر از برکت برایشان بگویی پوزخند میزنند.
من هم زمانی مادی بودم و هم آتئیست بودم و هم طلبکار از دنیا. پس تاحدودی میشناسم.
وقتی مادی باشی دنیا جایی تصادفی است.
هر لحظه از جایی تصادفا چیزی به سمت تو میآید.
تو تک و تنها و بی پناه و تقریباً بدبخت هستی.
این تیرهای تصادفی بالاخره روزی به تو اصابت میکند. یا ایست قلبی میکنی یا سرطان میگیری یا توی خیابان ماشین به تو میزند.
جهان برایت جهنمی تصادفی است.
تو بدن هستی. یک تکه گوشت.
درست مثل لاشهء یک گوسفند یا گاو. خورده میشوی و تمام.
چیزی برای قدردانی نداری. تو در مسابقهء اعداد در این دنیا قطعاً بازنده ای. همیشه یکی عددش از تو بیشتر است. اگر هم پول و مادیات را بدست بیاوری چون فکر میکنی تصادفی است همواره نگران از دست دادنش هستی.
توصیف بالا گوشهای از یک زندگی بی برکت است.
حالا بببنیم زندگیِ با برکت چیست.
در یک زندگی با برکت، تو به درون خودت توجه کردهای. تو دانسته یا نادانسته، گاهی مراقبه میکنی. یعنی درون نگری میکنی.
تو گفتگوهای ذهن را هم مشاهده میکنی. میفهمی کسی یا چیزی آگاه وجود دارد. کسی یا چیزی که پشت تمام افکار و احساسات توست.
بعد به تنفس هایت توجه میکنی. دم ... بازدم ...
میفهمی کسی یا چیزی پشت تنفس های توست.
کم کم ذهن ات آرام میشود.
کم کم قرار میگیری.
چشمانت را شاید ببندی. اول سکوت و سیاهی را میبینی. بعد پر بودنِ سکوت را حس میکنی.
کم کم حضور و وجودی بی کلام و بی صورت و غیرمادی را حس میکنی.
حضوری ازلی و ابدی.
به وضوح هرچه تمام، او را میبینی.
برکتی از او به تو میرسد.
تو و تمام افکار و شخصیتت کنار میرود.
تو و ذهن و بدن ات میمیرد.
یک حیِ لایموت میماند.
بعد مثل سعدی از هر نفَسی که فرومیرود شاکر میشوی.
مثل مولانا چون نی نالان میشوی.
و یا مثل هاتف اصفهانی میگویی
«که یکی هست و هیچ نیست جز او. وحده لالله الا هو. »
این برکت به صورت آرامش یا قدردانی یا سکوت یا عشق یا فراوانی یا شادی یا مستی خودش را به تو نشان میدهد.
مست میشوی.
به حضور عدالت در هر لحظه پی میبری.
بدون خوف و بدون حزن میشوی.
تقریباً بی نیاز از پول و مادیات میشوی.
به یقین و اطمینان میرسی که دنیا نه تنها تصادفی و ناعادلانه نیست، بلکه نظمی دقیق و فرای ذهن بشر بر آن حاکم است.
و برکت بر ما جاری است. هر لحظه که میبینیم. میشنویم. نفس میکشیم. هر کلمهای که مینویسیم و میخوانیم.
یکی بودن و یوگا، حقیقتِ اصلی است.
کافیست ذهن را کنار بگذاری تا برکت بر تو نازل شود.
پولِ تو با برکت میشود.
تو با شکرگزاری بدست میآوری و با شکرگذاری لقمهای به دهان میگذاری.
با شکرگزاری بیدار میشوی.
و این برکت است.
برکت شاید نانوشتنی باشد.
شاید برکت باید بر تو بتابد تا برکت را درک کنی.
و برکت همواره جاری است ...
نظرات