بیزینس امروز - نتیجهء ۴۴ سال زندگی
بیزینس امروز - نتیجهء ۴۴ سال زندگی
***
آدمها برای امرار معاش هر روز کاری انجام میدهند. بسته به جامعه و اقتصاد اطرافشان هر کسی کاری انجام میدهد. ماشین بزرگ اقتصادی که یکی از جالبترین اختراعات بشر است اینطوری کار میکند. هر کسی خدمتی به جهان میکند و در ازایش خدمتی دریافت میکند. ساده ترین خدمت دریافتی بقاء است. معدن و کشاورزی و صنعت پایه های اقتصاد قدیم بودند. اما با پیشرفت تکنولوژی روز به روز نیازهای پایه ای بشر راحت تر تامین میشود و نیازها پیچیده تر میشوند.
مثلا اگر صد سال پیش نیاز اصلی جوامع تامین غذا بود امروز نیاز اصلی انسانها پیدا کردن معنا برای دوری از پوچی و افسردگی و سوء مصرف مواد است.
هر قدر جامعه ای پیشرفت کند، نیازهای فیزیکی جای خودش را به نیازهای روانی میدهد.
برای همین است که جوامع پیشرفته در قدیم دین ها را ایجادمیکردند و امروزه هم روانشناسان جای روحانیان قدیم را گرفته اند. یعنی مسایل روحی و روانی بعد از تامین بقاء ایجاد میشوند و بازار جدید ایجاد میکنند.
در معنویت و یوگا میفهمیم که اکثر مشکلات بشر ناشی از ذهن است. ذهن نابسامان بشر باعث انواع رنج ها میشود. یعنی بزرگترین ابزار و برتری انسان به تمام حیوانات باعث رنج او هم شده است.
پس مهمترین خدمتی که امروزه میتوان انجام داد کار کردن روی ذهن و کاستن رنج های ذهنی بشر است.
درست همین کاری که من درحال انجامش هستم.
این نوشتن ها ابتدا باعث برنامه ریزی درست برای ذهن خودم میشود. یعنی نوعی مراقبهء ذهنی. و چون مینویسمشان در مرحلهء بعد شاید به افراد دیگری که همین مسیر را می پیمایند کمک کند.
من بعد از چهل و پنج سال زندگی فهمیدم که به طور خلاصه باید با زندگی خودم چه کنم.
به طور خیلی خلاصه اینطور میشود.
ماندن در لحظه تا حد امکان و وقف زندگی برای جلوگیری از رشد نفسانیت.
لطفا در صورتی که اینها شبیه تجربۀ شما نیست تجربه ی خودتان را دنبال کنید. هیچ اصراری بر فهماندن یا قبولاندن این جملات بر کسی ندارم.
همانطور که مولانا و بودا و اکهارت و سادگورو همه اتفاق نظر دارند درد اصلی بشر، خودپرستی است.
به زبان مولانا میشود خود پرستی و به زبان اکهارت میشود هم هویت شدن با ذهن.
تله های اصلی ذهن هم عبارتند از:
۱- هویت های کاذت
۲- خود بزرگ پنداری
۳- ساختن زمان توهمی
۱- برای اولی سعی میکنم به خودم آگاه باشم که هیچ هویتی به خودم نگیرم و اگر هم میگیرم بدانم که موقت است. مثلا نزدیکترین هویت به من الان هویت معنوی و هویت نویسنده است. هر دوی اینها را باید بتوانم هر لحظه کنار بگذارم و اگر نه باعث رنج و محدودیت برای خودم میشوم.
۲- برای دومی، نفس خودم را با دیدن عظمت جهان کوچک میشمارم. و با دیدن عظمت و بزرگی خلقت و کوچکی زندگی ام آن را بزرگ و مهم نمیشمارم. خودم و زندگی را جدی نمیگیرم. میتوانم مثل کودکان بخندم و بازی کنم.
۳- برای سومی سعی میکنم اهمیت را به لحظه بدهم. یعنی تا جای ممکن به آینده و گذشته نروم. مگر در مواقع ضروری. مثلا برنامه ریزی برای سفر و جانماندن از هواپیما و غیره. باز تولید گذشته میشود آینده. برنامه ریزی یعنی کشتن لحظه و کشتن معجزه ی ذهن توسط محدود کردن آن به یک گزینه.
این نوشتن ها کار اصلی من در این دنیاست.
یعنی به ذهن خودم آگاه میشوم و با نوشتنش این آگاهی را در جایی درجهان میگذارم.
یعنی به اصطلاح در دجله می اندازم.
دجلهء الکترونیکی اینترنت.
نظرات