ننوشتن!
ننوشتن!
***
دارم به ننوشتن خیلی فکر میکنم. دارم تمرین میکنم کاری انجام ندهم!
دارم تمرین میکنم فقط بنشینم و ذهنم را مشاهده کنم!
معجزهی خلقت را ببینم!
سخت ترین کار همین است!
معمولاً نمیتوانیم بنشینیم و کاری انجام ندهیم!
گاهی گله و شکایت میکنم که چرا همه سرشان شلوغ است؟
چرا همه کار دارند! چرا همه بازی مشغول بودن را اینقدر جدی گرفتهاند!
چرا کسی تلفن را برنمیدارد! با اینکه همه در حال اسکرول کردن هستند اما آدمها زیاد حوصلهی ارتباط واقعی را ندارند.
این نوشتن ها شاید مانعی برای ارتباط واقعی باشد. شاید دارم پشت کلمات پنهان میشوم!
از آدمهای این شهر گله میکنم که همه مشغولند!
آدمها وقت های یک هفتهای دو هفتهای میدهند برای ملاقات! و این را مزیت و برتری میدانند!
این نوشتهها هم مثل نامهی اعمال من دارد روز به روز سنگین تر میشود!
دارم به نوشتن وابسته میشوم!
دارم به دراماهای ناشی از نوشتن و تصور خوانندگان معتاد میشوم!
به صورت اعتیادواری دارم تعداد کلیک ها را میشمارم!
معتاد به توجه شدم!
باید ترک کنم!
متصل بشوم به خود لحظه!
نوشتن از لحظه دیگر بس است!
شاید ترک کنم!
مرحلهی بعدی مسلما سکوت بیشتر است!
نوشتن کمتر!
زندگی در لحظهی بیشتر!
معجزات بیشتر!
نظرات