اضطراب کاری ( شماره دو)

زمان خواندن 3 دقیقه ***

اضطراب کاری ( شماره دو)

--

این را بیشتر برای خودم می‌نویسم. هنوز تصمیمی برای پابلیک کردنش ندارم! شاید هم خوب از کار دربیاید و به درد کسی بخورد. آنوقت می‌گذارم آنلاین! 

از اینجا شروع شد که امروز هم تقریباً تقویمم خالی است! این یعنی یک روز عالی با آزادی نسبتاً کامل برای من! از این بهتر نمی‌شود! یک روز خالی خوب در کنار دخترم تارا در اوایل بهار برای لذت بردن از زندگی! طبیعت زیبا و بهاری. هوای خوب. اطراف شهر پر از درختان و کوهها و رودها و دریاها! اما به جای شوق و لذت؛ این روز خالی من را دچار اضطراب می‌کند! چرا؟ 

قبلاً کمی نوشته بودم تحت عنوان اضطراب دائمی کار. انگار در دنیای جدید اقتصاد؛ همه‌ی ما روی یک تسمه نقاله باید باشیم. یک لحظه پایین بیایی دیگران جلو می‌روند و تو عقب میافتی. هرروز باید پولی در بیاوری و پولی خرج کنی! واگر نکنی مرگ اجتماعی خودت را باعث شده‌ای. 

تا حدودی درست و منطقی به نظر می‌رسد. اولین نیاز ما نیاز به غذا و سرپناه است. برای این دو نیاز هم به کمک دیگران احتیاج داریم. برای گرفتن کمک باید تو هم به دیگران کمک کنی. پس باید سهمی در اقتصاد جامعه داشته باشی. کاملا منطقی و درست! پس مشکل کجاست؟ 

تمام داستان به نوع جامعه و نوع کمک برمی‌گردد. و ساختن آن کمکی که می‌خواهی به دیگران بکنی. و در نهایت این سوال که تو به چقدر غذا و سرپناه نیاز داری. مقدار آن چقدر باید باشد؟ آیا نیاز تو مطلق است یا نسبت به دیگران نیاز پیدا کردی؟ یعنی می‌خواهی شبیه دیگران زندگی کنی؟ و موضوع دیگر دیدن کل داستان! کل زمین و اینکه چقدر تاثیر روی محیط زیست زمین داری. کار تو منجر به چه چیزی می‌شود. آیا تو هم داری این محیط زیست را خراب می‌کنی؟ یا نه؟ از نگاه بالا داری به چرخه‌‌ی حیات در زمین کمک می‌کنی؟ نقش ایگو کجاست؟ چقدر از این نیاز نیاز ایگو و شخصیت مجازی توست؟ چقدر نیاز واقعی؟ آیا در جامعه‌ی درستی هستی؟ آیا می‌توانی به جامعه‌ات و نهایتاً به زمین خدمت کنی؟ اصلاً تعریف خدمت چیست؟ تعریف کمک چیست؟ اصلا چطور می‌توانی به خودت و دیگران کمک کنی؟ آیا جامعه‌ای که در آن هستی نیاز به کمک تو دارد؟ 

اینها سوالاتی است که کار را پیچیده می‌کند! آیا کار تو مولد است یا بیهوده؟ مثلا اگر در بانک کار می‌کنی یا در ساخت و ساز یا بازار سهام یا تحول پیتزا و غیره. نتیجه و نهایت غایی کار تو چیست؟ در آتش کدام قطار میدمی؟ آیا نتیجه و محصول کار تو منجر به زندگی بهتر برای خودت و زمین می‌شود یا نه؟ چقدر باید جلو بروی؟ چند مرحله جلوتر از کار خودت را باید ببینی؟ رسالت زندگی‌ات چیست؟ برای چه زنده‌ای؟ اگر آخرین روز زندگی ات باشد باز هم همین کار را می‌کنی؟ یا کارَت را عوض می‌کنی؟ آیا جامعه‌ای که در آن هستی نیازهایی دارد که تو بتوانی برآورده کنی؟ آیا باید کوچک فکر کنی؟ فقط به خودت و خانواده ات؟ یا بزرگتر فکر کنی؟ به کل زمین؟ این سوال‌ها و قسمت های مربوط به ایگوی شخصی کار نسبتا ساده را سخت می‌کند! اگر ایگو و مقایسه در کار نبود چه می‌کردی؟ اگر به آینده فکر نمی‌کردی چه می‌کردی؟ 

اصلا شاید پرداختن به این سوال‌ها بهترین کار برای من باشد! بهترین و معنی دار ترین کاری که امروز در ساعت پنج صبح می‌توانم انجام بدهم همین است! شاید این سوال و جواب به درد کس دیگری هم بخورد! 

همین می‌شود آن کمکی که می‌خواستم بکنم. پس فعلاً این را می‌گذارم روی دیوار شهر تا بعد. 





نظرات

Ram گفت…
احسنت 👏🏼

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین