مناجات -۱

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 مناجات

---

مادرم مذهبی است. با خدا ‌و اسلام زندگی می‌کند. چند روزی که دیده بود می‌نشینم برای مراقبه فکر کرده بود کاری که می‌کنم مناجات است! بعدها که حرف می‌زدیم یک‌بار به کسی گفته بود که صبح‌ها بیدار می‌شود و مناجات می‌کند! 

مادرم کلمات خودش را دارد. فرهنگ لغات خودش. زندگی و تجربه‌ی خودش را از زندگی! کسی به مادرم مراقبه یا مدیتیشن یاد نداده! اما مناجات نزدیک ترین کلمه‌ای بود که پیدا کرده‌‌بود! 

گاهی می‌دیدم که مثلا ما در جمع دعا می‌کنیم. مثلا می‌گوییم خدا خیرت بدهد! یا می‌گوییم خدایا فلان و بهمان. یا در دیوار شهر دعایی می‌نویسیم! با خودم می‌گفتم چرا طرف مستقیما به خدا نمی‌گوید! اگر می‌خواهی خدا به کسی خیر بدهد چرا مستقیم به خدا نمی‌گویی؟! اگر دعایی داری یا خواسته ای از خدا، لازم نیست به مردم بگویی! یا روی دیوار شهر یا اینترنت بنویسی خدایا فلان و بهمان! 

اصلا چرا در جمع می‌گویی خدارا شکر! 

اصلا این کلمه‌ی خدا به چه درد می‌خورد؟!


بعدها در نوشته‌هایم دیدم و از خودم پرسیدم من با کی حرف می‌زنم؟! با خودم؟ با مردم؟ با خوانندگان؟ با خدا؟ با وجدان عمومی انسان؟ با آگاهی جهان؟ واقعاً با کی حرف می‌زنم؟

اگر فقط با خودم حرف می‌زنم چرا آن را روی دیوار شهر می‌گذارم؟ چرا اصلا می‌نویسم؟ اگر قرار است با خودم حرف بزنم دیگر چه نیازی به نوشتن هست؟!

تمام اینها را کنار هم می‌گذارم می‌بینم که شاید مراقبه همان مناجات باشد!

شاید این نوشتن ها هم مناجات باشد!

شاید مادرم درست فهمیده بود! 

شاید من اینجا دارم مناجات می‌کنم! 

نزدیک ترین موجود به خدای داستان‌ها؛ خودم هستم! و دیگر آدمها! 

چه کسی شبیه تر به خدای داستان‌ها از آدم؟

چه با خودم حرف بزنم! چه با تمام آدمها یا تمام جهان! 

چه فرقی می‌کند! 

اصلا مولانا با شمس چه فرقی می‌کند؟!


من شاید دارم با خدای خودم حرف می‌زنم!

خدای قصه‌ی خودم!


خدایی که من ساختم! 

یا خدایی که من را ساخته! 

واقعاً چه فرقی می‌کند؟


چه این نوشته‌ را کسی بخواهد چه نه؟ 

واقعاً چه فرقی می‌کند!


چه خدای داستان شما وجود داشته باشد یا نه!

چه فرقی می‌کند! 


من دارم مناجات خودم را می‌کنم! 

مناجات در سکوت بیشتر می‌چسبد! 

پس فعلاً!

اصلا سکوت با نوشتن چه فرقی می‌کند؟!




نظرات

‏هانی گفت…
متن بسیار زیبایی بود. من هم به همین نتیجه رسیدم که طبیعت و نتیجه تمام حرکات معنوی یکسان هست که همون تقویت روح انسان هست. حتی ورزش هم از نظر من پرداختن به جنبه معنوی انسان هست و در درجه دوم به جسم میرسه.

Unknown گفت…
هرکسی که خودش را بشناسد
خدای خودش راهم خواهد شناخت

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

اگر خواستید بگو بیام

جنگ و یوگا، انفجار ناآگاهیِ سایبری

دیوانه یا جویندۀ معنوی

عشق کجاست؟

تعهد به آگاهی

اول حال خودت را خوب کن!

اهل کدام قبیله‌ای؟

دوراهیِ زندگی

حرفهای خصوصی

از دیگری چه می‌خواهی؟