اعلامیۀ ترحیم
اعلامیۀ ترحیم
***
هر چند روزی یک بار، اگر در جامعه باشی یک اعلامیه به دستت میرسد با این مضمونی شبیه این:
انا لله و انا الیه راجعون
'یک شعر'
با نهایت تأسف و تأثر درگذشت ...ی مهربان و دلسوز ... را به اطلاع دوستان و آشنایان و بستگان محترم میرساند.
مراسم تشییع آن مرحوم روز فلان در فلان جا برگزار میگردد.
حضور شما سروران گرامی و قرائت فاتحه موجب شادی روح آن مرحوم و تسلی خاطر بازماندگان خواهد شد.
از طرف خانوادۀ فلانی و سایر دوستان و بستگان و آشنایان
یک بار قسمت من شد که واقعاً اعلامیه درست کنم آن هم برای دوست صمیمی و عزیزم شاهرخ بود.
https://www.unwritable.net/2021/04/blog-post_97.html
اما بنده مثلاً نویسنده ام!
یکی از موضوعات مورد علاقه نانوشتنی هم، مرگ است!
مگر نه اینکه سنگ قبر حافظ و سهراب را شعرهایشان زینت داده پس شاید بد نباشد مطلبی بنویسم.
مرگ موضوع خوبی است!
شاید روزی به درد بازماندگان بخورد! بازماندگانی که دنبال مطلب میگردند تا در اعلامیه و سنگ قبر چیزی بنویسند!
بالاخره خشک و خالی که نمیشود!
ما هم که اهل آینده و برنامه ریزی و تایم منیجمنت هستیم!
خوب برویم سراغ اعلامیه و سنگ قبر! روی آنها بنویسید:
مرگ، موضوع زندگی او بود!
او از اول که نه، ولی از حدود چهل سالگی به شدت به مرگ علاقمند شد!
نه از روی افسردگی و تنهایی، بلکه از روی شوق و امید!
نه اشتباه نکنید! او علاقهای به مرگِ بدن نداشت! اما عاشق مرگ در زندگی بود!
مرگ در زندگی، یعنی موتو قبل ان تموتوا
مرگ در زندگی، یعنی بمیرید بمیرید و از این نفس بمیرید
آن قدر علاقه داشت که با اشک و شوق برای خودش اعلامیه و سنگ قبر مینوشت تا شما بخوانید!
اگر هم اعلامیه و سنگ قبر ننوشتید خیلی مهم نیست!
خشک و خالی هم میشود!
اگر خواستید بنویسید بنویسید ولی بدانید خشک و خالی هم میشود!
بنویسید: او از اول هم وجود نداشت!
خشک و خالی در بیستم تیر ١٣۵٧ هجری شمسی آمد و ترجیح میدهد خشک و خالی هم برود.
خالی از نفْس
خالی از خود
خالی از توهمِ بودن!
آنجا ننویسید پدری مهربان و دلسوز!
بنویسید سعی کرد به دخترش فارسی و حافظ و مولانا یاد بدهد.
بنویسید سعی کرد به دخترش سکوت و مراقبه و یوگا یاد بدهد.
بنویسید او نمیخواست نقشی به خود بگیرد.
بنویسید سعی داشت پدر معنوی کل جهان بشود.
بنویسید سعی کرد مادر مهربانی برای کل جهان بشود.
بنویسید عاشق بودا بود و اکهارت و سادگورو و اوشو و حافظ و مولانا و عطار و خیام و سعدی و باباطاهر!
بنویسید عشق، موضوع نوشتههای او بود!
بنویسید او سعی داشت از نانوشتنی بنویسد!
هزار و خوردهای نوشته نوشت!
یکی از آنها این اعلامیه و سنگ قبر است!
معلوم نیست بالاخره توانست این کار احمقانۀ نوشتن نانوشتنی را انجام بدهد یا نه!
معلوم نیست بالاخره از معشوق کام گرفت یا هنوز ناکام مانده بود!
اما بنویسید الان حسابی در حال کام گیری است! بالاخره خوانندگان زمانی این را میخوانند که من واقعاً در حال کام گیری ام!
اصلاً ننویسید با نهایت تاسف و تأثر! به جای آن بنویسید با نهایت شوق و شادی!
او در دنیا از عروسی خوشش نمیآمد ولی الان حتماً درحال عروسی است! یا با معشوق یا با حوری!
بنویسید حضور شما سروران باعث شادی روح آن مرحوم است، اما نه حضور در سر قبر یا مراسم ختم یا تشییع!
بلکه حضور در خودتان!
حضور شما در لحظه!
حضور شما در خدا!
حضور فیزیکی شما لازم نیست!
اگر حضور در لحظه ندارید بهتر است اول در لحظه حضور پیدا کنید!
من هم در لحظه شما را ملاقات میکنم و واقعاً باعث شادی روح من میشوید!
پیکر بنده نیازی به مشایعت ندارد!
بگذارید شعله ها یا مورچهها یا چه بهتر، کرکس ها یا گرگها راحت غذایشان را بخورند!
بنویسید او دوست داشت راحت غذا بخورد و راحت خورده شود!
اگر دلتان تنگ شد، از نانوشتنی بخوانید!
شاید خیلی طنز به اندازۀ کافی نداشته باشد ولی این را با حس طنز بخوانید! کل داستان طنز است! کل داستان پِرنک است!
بنویسید متوفی میدانست کل ماجرا فیک است!
بنویسید متوفی میدانست ما در یک شبیه سازی هستیم!
بنویسید متوفی میگفت مرگی در کار نیست!
بنویسید متوفی توهم زده بود!
بنویسید اما حالا که درگذشته از شبیه سازی و توهم خلاص شده!
بنویسید داستان زندگی او همین بود:
«یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود»
اگر دنبال عکس بودید خیلی زحمت نکشید! پسورد گوگل و اپل خودم را اتوماتیک میدهم به همسر اولم! عکسهای زیادی آنجاست! خیلی در آن ها تجسس نکنید! خصوصی است بالاخره!
اصلاً فکر نکنید متوفی درگیر ظاهر و صورت بود!
ولی معتقد بود همه چیز طبیعی اش زیباتر است! متوفی ریش هایش را به سختی اصلاح میکرد! پس عکس ریش دار بگذارید!
اگر هنوز شک داشتید که متوفی چطور فوت کرده این نوشته را در مورد خودکشی بخوانید!
https://www.unwritable.net/2024/02/blog-post_10.html
در نانوشتنی، راههای خودکشی را توضیح دادهام! خودکشی بدن که نه! خودکشی های خیلی بهتر!
خلاصه فکر کنم اعلامیه و سنگ قبر دیگر پُر شد! عکس شمع و گل نگذارید بهتر است! جا کم میآورد.
همین ها را بنویسید.
کافی است.
هرکسی قسمتش باشد میخواند. زیاد کسی هم حال خواندن ندارد. زمان ما اینطور بود!
پس برویم به کارمان برسیم!
کارِ مردنِ خوب!
شما هم بروید به زندگی تان برسید!
زندگی کردنِ خوب!
***
سنگ قبر
https://www.unwritable.net/2022/03/blog-post_29.html
غزل نقش بسته روی سنگ مزار حافظ
*
مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم
طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم
به ولای تو که گر بندهٔ خویشم خوانی
از سرِ خواجگیِ کون و مکان برخیزم
یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی
پیشتر زان که چو گَردی ز میان برخیزم
بر سرِ تربتِ من با مِی و مُطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کُنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بتِ شیرین حرکات
کز سرِ جان و جهان دست فشان برخیزم
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کَش
تا سحرگه ز کنارِ تو جوان برخیزم
روز مرگم نفسی مهلتِ دیدار بده
تا چو حافظ ز سرِ جان و جهان برخیزم
***
شعر کامل مزار سهراب
*
نظرات