آزادیِ خریدنی

زمان خواندن 4 دقیقه ***

 آزادیِ خریدنی

***


با دوستی صحبت می‌کردم. می‌گفت برای رسیدن به آزادی به پول نیاز داری. آنجا دیگر فرصتی برای صحبت نبود چون این دوست خوب من معمولاً مشغول است و زیاد فرصتی برای صحبتهای غیر کاری ندارد. 

اما بعد از خداحافظیِ تلفنی این سوال برایم ماند که «آیا آزادی خریدنی است؟»


جواب بسته به این است که آزادی را چطور تعریف کنیم. یک سری نوشته و پیش زمینۀ موضوع در مورد آزادی در این لینک نانوشتنی هست. 


http://www.unwritable.net/search/label/آزادی?m=1


اما اینجا، با هم دوباره به موضوع آزادی و جواب این سوال می‌پردازیم. 

ببینید آزادیِ بیرونی قطعاً قابل خریدن است. یعنی با پول می‌توانی محیط بیرون خودت را آزادانه انتخاب کنی. مثلاً انتخاب کنی که نوک قلۀ کوه باشی یا در جنگل یا در کنار دریا. حتی امروزه می‌توانی فصل و آب و هوای اطراف خودت را انتخاب کنی. مثلاً در بهارِ نیمکرۀ شمالی به پاییز نیمکرۀ جنوبی بروی. 

می‌توانی غذایت را انتخاب کنی. مثلاً با پول می‌توانی تخم ماهی خاویار خزر را در جنگل‌های استوایی بدست بیاوری. 

با پول می‌توانی شهرت بخری. مقداری توجه بخری. مقداری قدرت بخری. 

با پول می‌توانی بدن های زیبای زنان و مردان را بخری. 

با پول می‌توانی ماشینهای زیبا و خانه‌های زیبا را بخری. 

خلاصه با پول می‌توانی در بیرونِ خودت، تمام جزئیات را انتخاب کنی. 

همان‌قدر که بیرون روی درون تو تاثیر داشته باشد پول هم روی تو تاثیر دارد. 

مثلاً با رفتن به داخل یک خانۀ زیبا، اگر چند روزی خوشحال می‌شوی پس با پول می‌توانی مقداری خوشحالی هم بخری. 


خوب تا اینجا ظاهراً برای همۀ ما بدیهی است. اما یک جایی هم وجود دارد به نام درون! 

همۀ ما یک درونی هم داریم. 

اگرچه شاید این روزها کسی به درون توجه کافی نمی‌کند اما همیشه همراه ماست. 

درون ما، شامل تمام افکار و احساسات ماست. 

درون ما شامل افکار خوب و بد و احساسات خوب و بد است. 

تقریباً هرکسی می‌داند که درونش گفتگوهایی در جریان است. 

حس های مختلفی در آمد و رفت است. 


در نگاه اول و سطحی، به نظر می‌رسد تمام افکار و احساسات ما ریشه در بیرون دارد. مثلاً غذای خوب یا خانۀ خوب می‌تواند حس خوب به ما بدهد. 

یا قدرت و شهرت و تعریف و تمجید بیرونی می‌تواند حس های خوب بدهد و بالعکس. 


اما اگر فقط کمی مراقبه کرده باشی، میفهمی که با مراقبه می‌توان حال خوب پیدا کرد، بدون نیاز به بیرون. 

اگر در مراقبه، به ذهن توجه کرده باشی میفهمی که فقط با آرام کردن ذهن می‌توان آرامش را تجربه کرد. 

البته با استخدام کردن ماساژورهای حرفه‌ای هم می‌توانی مقداری آرامش بخری اما فقط برای مدتی کار می‌کند. 

البته با مصرف ال اس دی می‌توانی شادی را بخری اما فقط برای مدتی کار می‌کند. 


این شادی و آرامش و آزادیِ بیرونی، در واقع آزادی نیست بلکه بند است. 

تو وابسته به چیزی در بیرون هستی. 

تو وابسته به تمایلات و غرایض هستی. 

کم کم بدون ماساژور حرفه‌ای نمی‌توانی آرامش کسب کنی. 

کم کم بدون الکل و دود نمی‌توانی ذهن را آرام کنی. 


آزادی های بیرونی در واقع، آزادی نیست. یک حس موقتی است که بیشتر اسیرت می‌کند. اسیر چیزی در بیرون. 


و بزرگترین اسارت هم بعد از اسارت بدن، اسارت ذهن است. 

ذهنی که مدام تو را به آینده می‌کشد. 

ذهنی که همواره تو را نیازمند چیزی در بیرون نگاه می‌دارد. 

ذهنی که فرمانروای تو می‌شود. 

ذهنی که به کمک غریضه، تو را بردۀ خودش می‌کند. 


بدن با یک ماساژ یا با یک غذای خوب یا با یک سکس خوب، برای مدتی سیر می‌شود اما امان از ذهن. 

ذهن هیچگاه سیر نمی‌شود. 

قدرت طلبی پایانی ندارد. 

ترس پایانی ندارد. حرص پایانی ندارد.

طمع پایانی ندارد. 

آینده هیچگاه نمی‌رسد. 

و اگر در دام ذهن بیافتی هیچگاه آزادی و آرامش را تجربه نخواهی کرد، حتی اگر تمام ثروت زمین را خرج کنی. 


ذهن، مدام تو را گول می‌زند. 

مدام می‌گوید اگر فلان را بدست بیاوری تمام است. اگر فلان چیز را بدست بیاوری شادی و آرامش تمام است. 

و تمام عمر تو را می‌کِشد. 

تمام عمر تو را به سمت «بَعدی» می‌کشد. 

پول بعدی. سکس بعدی. قدرت بعدی. 

رابطۀ بعدی. اتفاق بعدی. دارایی بعدی. 


کاسۀ چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد پر دُر نشد


آزادی نام دیگر خداوند است. 

آزادی را باید از درون بیابی. 

آزادیِ اصلی، خریدنی نیست. 

آزادی اصلی، در بیرون نیست. 

آزادی اصلی، اتفاقا ً آزادی از بیرون است. 

آزادی از بدن، آزادی از ذهن. 

آزادی از دفتر و کتاب و کلمات. 

آزادی از عقاید و افکار. 

آزادی از گذشته و آینده. 

آزادی از نوشتن! 









نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

به خدا اعتقاد داری؟

دردِ خودپرستی

شکم، چشم، دل و ذهنِ سیر!

فیلم معنویِ Inside out

روزۀ واجبِ ذهن!

نقشۀ گنج

رزومۀ واقعی من

هم هویت شدگی باذهن

ذهنِ بیش فعال

براچی میری اینستاگرام؟