پست‌ها

نمایش پست‌ها از مارس, ۲۰۰۷

آرزو

تویی که الان داری نوشته های منو می خونی نمی دونم به چی احتیاج داری... به آرامش یا به نیرو و انرژی به محبت یا به تشر به آزادی یا به دلبند شدن به خواب یا بیداری به خدا یا به فسلفه ی بی خدایی به یه گوش که باهاش درددل کنی یا یه نفس گرم که باهت حرف بزنه به یه مهمونی شلوغ یا به یک ساعت تنهایی به یه فیلم عشقی یا یه رمان پلیسی به خلوت کوهستان یا گشت تو خیابونهای شهر به یک بوسه عاشقانه یا ... به محبت یا ... به پول یا به بی نیازی به آینده موفق یا به یک حال عمیق به آغوش یک زن یا به قدرت یک مرد یا اصلا به چیزی نیاز نداری و ازنفس کشیدن لذت می بری به هر حال بدون برای من مهمی چون داری نوشته های منو می خونی و من بهترین آرزوها رو برات دارم

networkbase سیستم عامل

قبلا در مورد انواع سیستم عامل های ذهن صحبت کرده بودم این هم معرفی یک نوع سیستم عامل سیستم عامل فکری network base یعنی زندگی براساس روابط با دیگران اصول این سیستم به این قراره تنهایی زندگی کردن هیچ غنا و لذتی نداره و بسیار محدود ه اصولا ما در زندگی باید کاری بکنیم که دیگران برای ما کاری انجام دهند یا ما برای دیگران کاری انجام دهیم یعنی نود درصد اوقات به این کار می گذرد Present کردن و حفظ ظاهر از اصول این سیستم است لباس بسیار مهم است این معامله با پول یا با ایجاد حس خوب در دیگران انجام می شود اما حس خوب به پول اولویت دارد متقاعد کردن از اصول اولیه این نوع زندگی است ایجاد روابط فراوان و هدف دار هسته این نوع زندگی است روابط با هیچ کس حتی دشمن قطع نمی شود این سیستم توجه دقیقی به حس طرف مقابل دارد توجه دقیقی به قدرت وطرف برتر و فروتر دارد انواع وسایل ارتباطی از اصول اولیه این سیستم است از جمله زبان بدن body language ، حرف زدن و تلفن زدن و دیدن ومکاتبه و ...

زمزمه ها

قبلا در مورد ساختار ذهنی و برنامه اصلی و مذهب زندگی حرف هایی زده بودم راستش اول این ها جنبه ی شخصی داشت اما بعد دیدم مشکلی برای پابلیش کردن اونها وجود نداره بنا براین انها فراز هایی بعدی از زمزمه های منه من زندگی با زنها را دوست دارم می دانم که زنها غریزی تر و متعادل تر از من هستند وبرای من بعد کامل کننده ی زندگی انسانند من از اینکه از کسی مراقبت کنم و کسی از من مراقبت کند بزرگترین لذت ها را می برم من با هماهنگ کردن ضربان قلبم با انسانی دیگر به اوج می رسم با اینکه می دانم زندگی تجربه ی تنهاییست اما تنهایی را انتخاب نمی کنم من فراز و نشیب تنهایی و وصل را تجربه کرده ام آرامش آغوش مادر و زن های دیگر را چشیده ام من از سینه های سرشاراز محبت زنها درسها آموخته ام من قدرت سحر زنها را می شناسم و آنرا برای مقاومت سخت می دانم اما آنچه مرا راهنمایی می کند ندای بلند طبیعت است که مرا به درستی هدایت می کند من کودکی عیسی در آغوش مریم را می شناسم من کیاست محمد را می ستایم من ظرافت مولانا را و موسیقی وجودش را فهمیده ام من آرزوی بودن لحظه ای با این بزرگان را در دل می پرورانم و نشان من اشکی است که از یا