پست‌ها

نمایش پست‌ها از فوریه, ۲۰۲۳

یک فرصت دوباره!

 یک فرصت دوباره! *** بالاخره صبح روز سفر شد. بلیط یکطرفه آماده است!  بلیط یکطرفه! https://www.unwritable.net/2023/02/blog-post_25.html کمی کارما باقیمانده.  عبور از زمین بدون کارما! https://www.unwritable.net/2023/02/blog-post_28.html بالاخره باید بروم. صبح با دوستی قرار می‌گذارم. یک صبح برفی زیبا!  با خانه خداحافظی می‌کنم! آخرین موجودی خوراکی یخچال را برمیدارم. تا خود فرودگاه با دوستم حسابی گپ میزنیم. برف زیبایی آمده. آخرین توصیه‌ها را به دوستم می‌کنم! وقتی لیست پروازها را نگاه می‌کنم اکثرا تاخیر دارند و بعضی کنسل شده‌اند!  با دوستم خداحافظی می‌کنم و عازم سفر می‌شوم! درست لحظه‌ای که آماده می‌شوم برای خوردن صبحانه روی صفحه اعداد چهار ساعت تاخیر را نشان می‌دهد! سریع به دوستم خبر می‌دهم! حدود ٢۵ نفر دیگر هم مثل من بلاتکلیف هستند!  دوستم بعد از انجام کاری برمیگردد. چند ساعتی تا مشخص شدن وضعیت پرواز فرصت داریم. راه می‌افتیم برای گرداندن سگ دوستم برمی‌گردیم. هنوز هیچ چیز معلوم نیست! چند ساعتی وقت اضافه داریم.  یک فرصت دوباره! یک حس لذت‌بخش. یک فرصت برنامه‌ریزی نشده! چند ساعت آزادی!  در خیاب

عبور از زمین بدون کارما!

 عبور از زمین بدون کارما! *** چند ساعت دیگر عازم هستم. به آن سمت دیگر زمین. دیروز در یک روز برفی با دوستی قدم می‌زدم کنار رودخانه. گنجشک ها در حال زندگی بودند. آنها همانطوری که باید زندگی میکنند. بدون ایجاد کارما! بدون تولید زباله. بدون حتی گذاشتن اثری از خودشان. به حالشان غبطه خوردم. زندگی کردن تمیز و مردن تمیز را باید از طبیعت بیاموزیم! این بار هم نشد! خواستم جوری بروم که باری بر دوش کسی نباشد. زمین را همانطوری که تحویل گرفتم تحویل بدهم! خواستم خانه و ماشین را همانطور تمیز تحویل بدهم! انگار نه انگار که کسی از آن استفاده کرده باشد!  اما نشد! عجله و بی نظمی این بار هم گریبانم را گرفت! بارم به دوش دوستان و خانواده افتاد! شاید از کارماهای قبل مانده است ولی خواستم رد پایم را پاک کنم اما نشد! کلِ داستان زندگی همین است. بیایی و بروی بدون گذاشتن هیچ اثری. پاک تمیز خالص! درست مثل گنجشک ها!  کاش می‌توانستم بدون خیس شدن از آب گذر کنم. کاش می‌توانستم بدون گذاشتن اثری بروم! کاش می‌شد ننویسم! کاش کاشکی نمیگفتم! کاش عجول نبودم! کاش نوشتن را بر نماز ترجیح نمی‌دادم! کاش کارما را می‌فهمیدم! کاش کارمای

Isha Volunteer

 There is something mysterious about volunteering in Isha.  There’s no Isha vs Us!  There’s no them vs Us! We are all responsible for everything! Like Sadhguru! He definitely feels responsible for every being! That’s the love we all feel.  So we should be like him! No matter where we are! No matter what label we have! We learn from him.  We are responsible for everything! Everything on earth and beyond! Everything inside Isha or Outside it! We all are one! We all are life! We all are Yoga!

داستان پول؛ زمین و تورم! دروغ بزرگ اقتصاد مدرن!

داستان پول؛ زمین و تورم! دروغ بزرگ اقتصاد مدرن! *** در دنیای جالبی زندگی می کنیم ما همه به کالاها نیاز داریم بدون غذا و مسکن و کالا تقریبا زندگی غیر ممکن است و این کالا ها رو هم ما خودمون تولید می کنیم البته نه همه ی ما ! روزی روزگاری دو نفر بودند آقای الف و آقای ب آقای الف کالای الف رو تولید می کرد و آقای ب کالای ب رو آقای الف و ب هرچقدر که می خواستند از کالای خودشون استفاده می کرند و بعد بقیش رو با هم عوض می کردند بنا براین آقای الف کالای الف رو به آقای ب میداد و کالای ب رو می گرفت همه چیز به خوبی پیش می رفت برای ساده شدن می توانید فرض کنید که کالای آقای ب طلا بود اما به تدریج کمیاب و کمیاب تر شد تا این که روزی آقای ب تصمیم گرفت که دیگر کار نکند و کالای ب را تولید نکند اما آقای الف همچنان کار می کرد و کالای الف رو تولید می کرد موقع معاوضه که رسید آقای الف مقداری کالای الف داشت ولی آقای ب هیچی از کالای ب نداشت آقای ب کالای خودش رو توی انبارهاش مخفی کرده بود و نهایتا آقای ب متوسل به دروغ شد و تصویر کالای ب رو روی کاغذی کشید و به آقای الف داد عکس و امضای خودش رو هم به نشانه ی اعتبار کنا

بلیط یکطرفه!

تصویر
 بلیط یکطرفه! *** با دخترم چک کردم. با یک دوست هم چک کردم. با خواهر و همسرم هم چک کردم. همه گفتند بلیط را بخر! خریدم! یک بلیط یک طرفه!  حس عجیبی بود موقع خریدن بلیط. انگار نوعی مرگ آگاهانه بود! از دیدگاهی این یک کار ساده است. یک سفر ساده. یک کار معمولی. نمیخواهم دراما ایجاد کنم. اما جدیدا خیلی تصمیم نمی‌گیرم. اجازه می‌دهم جریان زندگی برایم تصمیم گیری کند. نوعی دیوانگی است. شاید شبیه توکل! شاید شبیه رضا! مقام رضا!  شاید فهمیدم من کاره ای نیستم! کارگردان؛ دیگری است! به خاطر همین است که سعی میکنم روی حرف کارگردان زیاد حرف نزنم! خیلی مواظب هستم که سرِخود بازی نکنم!  برای همین خیلی تصمیم نمی‌گیرم. تصمیم یعنی کشتن یک گزینه. کشتن هم از بعد از ویپاسانا دیگر مرام ما نیست. گزینه ها را حشرات را مرغ و گاو و گوسفند را سعی می‌کنم نکُشم!  البته گاهی هم از دستم در می‌رود. وحشیانه مرغی به دندان می‌کِشم! وحشیانه اما تصمیم نمی‌گیرم! آرام آرام تصمیم می‌گیرم.  نیت کرده‌ام آرام آرام بمیرم!  البته یک بلیط یک طرفه هم از قبل گرفته‌ام!  از لحظه‌ای که متولد شدم بلیط یک طرفه برای مرگ را برایم صادر کرده‌اند!  مرگی

ناگفتنی های ۱- آیا من بدن هستم؟ پول؟ آرامش! Am I my body? Money! What gives us peace?

  بعداز نانوشتنی این بار رسیدیم به ناگفتنی اینجا گوش کنید یک سری سوال که از خودمان بپرسیم https://spotifyanchor-web.app.link/e/roRdmSDmGxb

مرگ به روایت سادگورو

تصویر
 مرگ به روایت سادگورو مدتی است درصدد خواندن کتاب مرگ سادگورو هستم. با چند تن از دوستان شروع کردیم. تعدادی به دلایل خودشان ما را از ترجمه‌ی کتاب منع  کردند. از آنجایی که مرگ را باید با رضایت پذیرفت ما هم مرگ ایده‌ی ترجمه ی این کتاب را می پذیریم. در زیر فهرست مطالب و یک مقدمه هست که اینجا میگذارم. اگر علاقمند شدید خودتان بخوانید. برای گسترش یک حقیقت نیازی به تلاش من نیست!  این هم لینک کتاب در آمازون " Death; An Inside Story: A book for all those who shall die" by Sadhguru https://amzn.in/05lpoXd این هم ترجمه ی فهرست شاید روزی ترجمه شد و در دسترس فارسی زبانان قرار گرفت. مرگ {یک روایت درونی} اثر سادگورو کتابی برای تمام کسانی که {خواهند مرد} فهرست مطالب مقدمه ناشر{سرور درونی؛} مرگ بخش ۱: مرگ و زندگی در یک نفس؛ مرگ فصل۱: مرگ چیست؟ مرگ: اساسی ترین سوال طبیعت میرای بشر کشف مرگ آیا مرگ فاجعه است مرگ را دعوت نکنید فصل۲: فرآیند مرگ چه چیزی شما را زنده نگه میدارد حباب زندگی و مرگ پنج پرانا: پنج انرژی حیات مراحل مرگ چاکراها: گذرگاههای خروج زندگی فصل۳: کیفیت مرگ انواع مرگ پیش بینی مرگ انرژ