پست‌ها

نمایش پست‌ها از آوریل, ۲۰۲۲

شیطان پرست مُشرک!

 شیطان پرست مُشرک! --- می‌گویی فلانی و فلانی شیطان پرستند! می‌گویی فلانی و فلانی مُشرک‌اند! ... مگر شیطان وجود دارد؟ اگر شیطانی نباشد شیطان پرستی هم نیست! پس نگران چه هستی؟! ... دیدی خودت مُشرکی!  چون فرض می‌کنی شیطان وجود دارد!  خیالت راحت!  شیطانی در کار نیست! به خدای خودت بپرداز! شیطانی در کار نیست! شیطان پرستی هم در کار نیست! این هم یک شیطان پرست است که تقریباً وجود ندارد! ... که یکی هست و ‌هیچ نیست جز او وحده و لا اله الا هو https://ganjoor.net/hatef/divan-hatef/tarjeeband

١٨ روز تا سفر هند

 ١٨ روز تا سفر هند --- یک روز صبح بیدار شدم. بلافاصله موبایلم را برداشتم. چند روزی دنبال بلیط بودم. بالاخره همان صبح بلیط را از داخل دستشویی با موبایل خریدم!  این یک قسمت داستان است. قبلاً گفته بودم هرجا سفر می‌روی اول قلبت می‌رود!  اینجا هم تنها یک هدف دارم برای این سفر و آن چیزی نیست جز یوگا! من هنوز یوگی نیستم. یوگا هم آنچه که من و شما از ظواهر شناخته‌ایم نیست.  یوگا نهایت یگانه شدن با زندگی و جهان است! در همین حد می‌دانم. شاید شما فکر کنید یوگا نرمش یا ورزش است! یا یک ایدئولوژی! اما نه. یوگا یعنی یک. قبلاً مفصل نوشته بودم!  یوگا نوعی سفر درونی است! رفتن به سفر بیرونی نوعی نقض غرض می‌نماید. اما رفتن به مهد یوگا خالی از لطف نیست. شاید دیدار با چند یوگی! البته یک یوگی کافیست تا زندگی ات از این رو به آن رو بشود! البته گاهی دیدار فیزیکی هم لازم نیست!  به هرحال بدون این که چیزی بدانم دارم می‌روم. یک سفر دیوانه طور! اگر فقط اندکی بیشتر یوگا را بفهمم یا تجربه کنم به هدفم می‌رسم! چیز بیشتری لازم نیست. یکی دو تا دوست را خیلی دورادور می‌شناسم که آنجا یوگا کرده‌اند. یکی دو تا مرکز آموزش یوگا!

چاره‌ی عجله

 چاره‌ی عجله --- معمولاً وقتی عجله داری زندگی را نمی فهمی. برای اضافه کردن چیزی به خودت عجله داری. برای رسیدن به ارگاسم. برای پر شدن شکم. برای لذت بعدی. برای رسیدن به چیزی در بیرون خودت!  وقتی عجله داری یعنی جایی که هستی را دوست نداری. چیزی درست کار نمی‌کند. زندگی ات آنجایی که باید باشد نیست. وقتی عجله داری؛ بیشتر دویدن دوای دردت نیست. هرچه سریعتر بدوی بیشتر منحرف می‌شوی.  وقتی عجله داری. مثل همین الان که من برای نوشتن عجله دارم و مدام غلط تایپ می‌کنم چاره ی کار آرام تر رفتن است.  وقتی عجله داری بایست! برگرد به لحظه. وقتی عجله داری یعنی لحظه را از دست داده‌ای. داری به آینده می‌پردازی. زندگیِ عظیمِ در جریان را از یاد بُرده‌ای.  به جایی نمی‌توانی فرار کنی. از لحظه نمی‌توانی فرار کنی. وقتی عجله داری بی قراری؛ مضطربی و این نشانه‌ی خوبی است که تو زندگی نمی‌کنی. یک جایی از کارَت ایراد دارد. مثلاً وقتی می نویسی همزمان میخوانی شان! همزمان خواننده ها را تصور می‌کنی!  وقتی عجله داری بایست! خوب نگاه کن. خودت را ببین. داری از لحظه فرار می‌کنی. کاری غیر ممکن. داری زندگی نمی‌کنی پس عجله و اضطراب سرا

باورِ سفرِ تنهایی

 باورِ سفرِ تنهایی --- بالاخره بلیط را می‌خری! چند روزی در شک و تردید مانده بودم. وقتی راهی را باید تنها بروی بزرگترین مانع تردید است. تردیدهای خودت! کسی نیست که راه را رفته باشد! کسی تایید نمی‌کند! کسی تشویق نمی‌کند! وقتی تنها می‌روی فرقی ندارد چه همه تشویق کنند چه منع! تو باید تنها بروی! خودت و خودت و خودت! بلیط خریدن کار ساده‌ای است.بسیاری روزانه در حال سفر هستند. اما همانطور که قبلاً گفتم مهم آن سفر درونی است. سفر بیرونی فقط یک تمرین است. آن لحظه ای که دیگر شک را کنار می‌گذاری! تنها اولین قدم را برمی‌داری. اولین و مهمترین قدم!  به خودت اعتماد می‌کنی. تو تنها تصمیم می‌گیری و پای این تصمیم می‌مانی. بالاخره باورت می‌شود.  زمانی که تازه به ویپاسانا رفته بودم چند روزی در ناباوری گذراندم! دیدم گروهی واقعا جدی گرفته‌اند. آنها افرادی بودند که سفر مرگ و زندگی را جدی گرفته بودند! شاید سالها با خودت حرف بزنی. افکاری را در ذهن نشخوار کنی. اما هیچ وقت جدی نگیریشان! راه میانه و همرنگی با جماعت را بروی. راهی که اکثریت می‌روند. راه امن!  اما بالاخره روزی می‌رسد که باید خودت تنها بروی. اگر تمرین نک

چهار قسمت ذهن

تصویر
  چهار قسمت ذهن The Four Parts of the Mind https://youtu.be/PHvHMiPiKao — درفایل زیر می توانید ترجمه‌ی فارسی گفتگوی لینک بالا  را دانلود کنید. این فایل ترجمه‌ی فارسی صحبتهایی است که سادگورو در یک گفتگو انجام داده. در لینک بالا اصل ویدیو را می‌توانید ببینید. در این سخنرانی در مورد موضوعاتی مثل هویت و چگونگی ساختار ذهن انسان صحبت می‌شود.   لینک به ترجمه یوتیوب  Transcript 0:14 Vinita Bali: So, Sadhguru, what is a creative mind? 0:18 Sadhguru: Oh! 0:22 How big an answer do you want? 0:24 Vinita Bali: As big as you want it. 0:30 Sadhguru: See, the English word mind doesn’t say anything 0:34 because it’s just one generic word, 0:37 which does not describe different dimensions of what the mind is. 0:41 Mind is not just one something sitting here (Gestures) and doing something, okay? 0:45 There is really no such thing as mind. 0:48 In the yogic culture, there is no mind. 0:50 There is a physical body, there is a mental body 0:55 because what you are callin

چطور زندگی کنیم؟

تصویر
 چطور بمیریم؟ --- بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید کز این خاک برآیید سماوات بگیرید بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید یکی تیشه بگیرید پی حفره‌ی زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا برِ شاه چو مردید همه شاه و شهیرید بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید خموشید خموشید خموشی دم مرگست هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید جدول زیر برگرفته شده از کتاب قدرت حال اکهارت تله است. حال میخواهم اینجا کمی عمیق تر شوم! راههایی که ایگو یا نفس خودش را با آنها تعریف می‌کند! تمام راه‌هایش را ببندم! البته او حریف قدَری است!  معمولاً خیلی نیاز به قلم فرسایی نیست. اگر کمی چشمهایم را ببندم سروکله‌اش پیدا می‌شود!  برمی‌گردم! ...  اصولاً هرجا دیدی شاد نیستی! بدان چیزی به هویت خودت گرفتی که تو نیستی! هویتی کاذب انتخاب کردی! واگر نه اگر که فقط زندگی بشوی درست مثل یک درخت یا دیگر تجلی های حیات همیشه در نهایت زندگی هستی.  اولین دسته دارایی‌هاست!  پولهای اندوخته!

کوزه‌ی قانع چشم

 کوزه‌ی قانع چشم --- کوزهٔ چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد هر که را جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و عیب کلی پاک شد شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علت‌های ما ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد عشق جان طور آمد عاشقا طور مست و خر موسی صاعقا با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی هر که او از هم‌زبانی شد جدا بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا چون که گل رفت و گلستان درگذشت نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی‌پر وای او من چگونه هوش دارم پیش و پس چون نباشد نور یارم پیش و پس عشق خواهد کاین سخن بیرون بود آینه غماز نبود چون بود آینه‌ت دانی چرا غماز نیست زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست بعد از مولانا حرف زدن بیخود است. تمام حرف ها را او می‌زند.  نوبت ماست که خموش باشیم.  اما درد دل ها را می‌شود با خودش گفت.  مگر نگفتی بشنو از نی!  از نی شنیدم سوختم اگر اشک‌ها بگذارند تو هم می‌شنوی تو هم از حال زار خبر داری لازم