پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2008

برای جایی که به دنیا اومدم

همه ی ما خانوادمون رو دوست داریم ما جایی رو که به دنیا اومدیم رو دوست داریم ما شهری رو که به دنیا اومدیم کشوری که توش به دنیا اومدیم رو دوست داریم ما زبونی رو که از کودکی یاد گرفتیم از مادرمون رو دوست داریم اینها همه جبرا به ما داده شده ما اونهارو انتخاب نکردیم ما پدرانمون و ژنمون رو انتخاب نکردیم اما سوال اینه که ما هیچ تغییری هم توی اون نمیتونیم بدیم؟ حد اقل ما توی زندگیمون میتونیم شرایط این محیط رو کمی و فقط کمی تغییر بدیم من توی کشوری به دنیا اومدم که توی اون انقلاب شده بود انقلابی که درست برعکس رشد و پیشرفت بشری حرکت کرد انقلابی که احساسی بود و این احساس یک احساس اشتباه بود من توی کشوری به دنیا اومدم که سختی های روزگار مردمش رو به کشتن همدیگه واداشته بود من توی کشوری به دنیا اومدم که ترس از دیکتاتوری توی خون مردمش ریشه کرده بود من توی منطقه ای به دنیا اومدم که علم و شجاعت پذیرش اون خیلی همه گیر نشده بود پدران من برای کشف دانش طبیعت تلاش نکرده بودند پدران من برای دانش واقعی ارزشی قایل نشدند پدران من فقط به وهم و خرافه علاقه داشتند و بس اکنون من در جامعه ای پر از دروغ زندگی می کنم ج

فلسفه آزادی

فلسفه آزادی فلسفه آزادي بر مبناي اصل مالكيت انسان بر خويشSelf-Ownership بنا نهاده شده است. شما مالك زندگي خود هستيد. انكار اين مساله منجر به اين مي شود كه خص ديگري بيش از خودتان در زندگي شما حق داشته باشد.هيچ شخص يا گروهي صاحب اختيار زندگي شما نيست، شما نيز مالك زندگي ديگران نيستيد. آنچه شما داريد محصول آزادي و ثمره زندگي شماست. دارايي هاي شما ميوه تلاشهاي شماست كه خود محصول زمان،انرژي و استعدادهايتان است.دارايي هاي شما آن قسمتي از طبيعت است كه شما آنرا به كاربردي ارزشمند تبديل كرده ايد. دارايي هاي شما آن چيز هايي است كه ديگران داوطلبانه و با رضايت آگاهانه به شما بخشيده اند. دو فردي كه داوطلبانه داشته هاي خود را به يكدي گر مي بخشند تنها وقتي خودشان اين تصميم را براي خود مي گيرند غني تر مي شوند. گاهي بعضي افراد بدون رضايت ارادي براي گرفتن داشته هاي ديگري از اجبار يا فريب استفاده مي كنند. استفاده از اجبار يا فريب: به منظور گرفتن زندگي يك فرد مي شود "آدمكشي" به منظور گرفتن آزادي يك فرد مي شود "استثمار و بهره كشي" به منظور گرفتن دارايي هاي يك فرد مي شود "سرقت&quo

حل مساله مرگ

حیوانات به مرگ خود آگاه نیستند و راحت تر زندگی می کنند حیوانها تا لحظات آخر نیازی نمیبنند که یا مرگ بجنگند اما انسانها از اون آگاه هستند و این آگاهی حس های دردناک ترس و نابودی در اونها بوجود میاره با داشتن ذهن خلاق و فعال و آینده نگر آدمها نمیتونند مرگ رو کامل فراموش کنند و مجبورند چیزی درمورد مرگ تصور کنند دو دیدگاه نسبت به مرگ وجود داره دیدگاه خوب و مثبت که ما در عکسهای مردگان و تصور ادامه ی زندگی آنها داریم به ماآرامش میده چون حس می کنیم که اونها نمردند این کمی ترس ما رو از تنهایی و مرگ تخفیف میده مثل عکس مرده ها که نگه میداریم و اونهارو بصورت زنده حس می کنیم واونها رو درقلب خودمون تصور می کنیم یا در بهشتی که تصویری خوب از زندگی در اون هست تصویر دوم خشونت و قتل وقربانی و کشتار هست که ما رو بر می انگیزه و عقاید مارو تثبیت می کنه و ما رو پایدار و خشن و جنگجو می کنه و به حفظ حکومتها و دلاوری در جنگها منجر میشه و گاهی به فاندامنتالیسم و ترور و حملات انتحاری منجر میشه در واقع میکشیم برای اینکه کشته نشیم مثال اون صدام بود که برای ترس از مرگ خودش دست به کشتار و قصاوت میزد که بلکه با ایجاد

عشق به دانستن

این عشق چیزیه که من هم دچارشم یعنی از دانستن لذت می برم، شاید همین حس دلیل درس خوندن تودانشگاه و گرفتن لیسانس و فوق لیسانس در من شده، این برای من امری بدیهی بود اما وقتی دوستایی رو دیدم که از دانستن لذت نمیبرند فهمیدم که این حسی هست که بعضی ها دارند. تازه کشف کردم که بسیاری از ما انسانها این حس رو داریم و این یکی از زیباییهای دنیای ما آدمهاست، یعنی ما دانستن رو دوست داریم. نمونه های جالب اون سرمایه گذاری های مشترک کشورها و انسانها برای دانستن و کشف و ارضای حس کنجکاوی هست. مثلا سرمایه گذاری مشترک برای ساختن ایستگاه فضایی و یا شتاب دهنده بزرگ اتمی هست. و نمونه ی جالب اون که من عاشقش هستم همین ویکی پدیا هست که با سرمایه گذاری و همکاریه داوطلبانه کل آدمها سوا از دین و کشور و نژاد درست شده.

هرکس ذهنش را پاک کند خوشبخت می شود

وقتی یه نگاهی به پست های قدیمی وبلاگم انداختم دیدم که یکی از هدف های اصلی من از نوشتن اقتصادی بوده، یعنی می خواستم آدمهایی که مثل من فکر می کنند رو پیدا کنم و با اونها کار اقتصادی کنم. کم کم نمی دونم چرا برگشتم به بحث های فلسفی و اعتقادی. فکر می کردم که دیگه دوران ایدئولوژی به سر اومده و بهترین کار اینه که تلاش کنیم ثروت ایجاد کنیم و خودمون و دیگران از اون لذت ببریم. اما به محض اینکه به لذت فکر می کنم و به شادی به این نتیجه می رسم که باید شادی تعریف بشه و آیا با پول و اقتصاد میشه شادی رو خرید و جواب منفی هست؛ پس این میشه که باز برمی گردیم به همون تئوری ها و سیستم های فکری که سعی در معنی دار کردن وشادکردن زندگی دارند. امروز یک مستند در مورد شادی و رابطه اون با هورمون ها و فعالیت نواحی مختلف مغز نشون داد و رهبری روحانی از هند رو نشون داد که می تونست روی فعالیت مغزش تاثیر بذاره و اون طور که می خواد احساس وفکر خودش رو تغییر بده. البته او این کار رو با چندین سال تمرین بدست آورده بود. این شخص توی این برنامه و زیر دستگاه ام آرآی ثابت کرده بود که میشه با تمرین روی افکار و نهایتا روی احساسات

حس ها موتورزندگی

یک رئیس وقتی کاری از کارمندش بخواد اون رو با دادن و ندادن پول انجام میده. اما هیچ فکر کردید که کار عظیم طبیعت چطور توسط ما که اجزای اون هستیم انجام میشه؟ حس ها جواب توی حس هایی هست که طبیعت برای ما ایجاد میکنه، این حس ها هستند که باعث نیاز به غذا خوردن، غم ، شادی وتولید مثل ... می شند. درواقع زندگی ما رو حس ها جلو می برند. پس اگر که ما حس رقابت داریم خوبه که رقابت کنیم اگر حس محبت داریم خوبه که محبت کنیم و اگر خشم داریم خوبه که اون رو تخلیه کنیم درواقع نیروهای طبیعت از طریق حس ها پیاده می شند مثلا موجودی که بهتره و قوی تره حس برتری داره و این حس اونه که اون رو وادار به انجام کارهایی می کنه که نهایتا منجر به برتری اون میشه، پس بهترین کار مدیتیشن روی افکار و باز کردن مجراهای خروجی حس هاست درست همانطور که هستند بدون دخالت والد ها یا تفکرات مسخره ذهنی، وقتی کسی ذهنش خیلی جلوی بیان احساسش رو می گیره دیوونه و nerd جلوه می کنه و کسی هم که با حس های خودش می جنگه دچار دیوانگی مزمن میشه، پس بهترین کار برای برنده شدن در زندگی اینه که خودمون وحس هامون رو دوست داشته باشیم و اون هارو اجرا کنیم. ال

Integrity

بعضی مفاهیم در فرهنگهای مختلف با لغات یکسانی بیان نمی شوند یکی از آنها مفهوم integrity است که یک مفهوم بسیار جالب و مهم در فرهنگ انگلیسی است که مدتهاست به اون فکر می کنم و حالا سعی می کنم آنرا ترجمه کنم. در فارسی يکپارچگى ،درستى ،امانت ،راستى ،تماميت ،بى عيبى ،کمال ترجمه شده است. اما زندگی با تمامیت از نظر یکی از بزرگان علم روانشناسی یعنی - سازش نکردن برای کمتر از آنچه لیاقت دارید در رابطه با دیگران - خواستن آنچه نیاز دارید و از دیگران می خواهید - حقیقت خود را گفتن حتی اگر امکان مشاجره و تنش باشد - رفتار کردن در هماهنگی با ارزشهای شخصی خودتان - انجام انتخاب ها بر اساس آنچه خودتان به آن معتقد هستید نه اعتقادات دیگران با تشکر از احسان که متن انگلیسی رو در اختیار من گذاشت: Living with integrity means: - Not settling for less than what you know you deserve in your relationships. - Asking for what you want and need from others. - Speaking your truth, even though it might create conflict or tension. - Behaving in ways that are

نگاه به گونه های زنده در طول زمان

من همیشه ازنگاه به طبیعت لذت می برم واون برای من معنی خاصی داره، چیزی که چند روزه کشف کردم و برام جالبه نگاه به تمام مظاهر طبیعت در طول زمان و در مقیاس بزرگه، مثلا اگر ما یک پرنده رو در یک بیشه میبینیم این خیلی معنی داره، دیدن یک پرنده یعنی که اون پرنده در نوک پیکان تکامل هست و داستان طولانی داشته تا که به این رنگ و شکل و روش زندگی و فرم بدن رسیده، یعنی که اون پرنده تونسته در طول زمان های زیاد و نسل های زیاد غذا بدست بیاره، با محیط وآب و هوا سازگار بشه ، سرما و گرما رو تحمل کنه جفت گیری و تولید مثل کنه ، تمام این اتفاقات افتاده تا ما در یک لحظه میتونیم اون پرنده رو ببینیم. پس دیدن یک پرنده یا یک حشره یک اتفاق معمولی نیست. یک جریان طولانی و پر فراز و نشیب و زیبا و ظریف در طول داستان زندگی و تکامل افتاده تا یک پرنده جلوی چشم ما حرکت کنه. جالب این هست که این جریان که الان ما یک عکس لحظه ای از اون رو میبینیم از این به بعد هم ادامه داره، یعنی اون پرنده در یک جهت در حرکته یعنی برای سازگار شدن یا به طرف تغییری در زندگی و نوع بودنش حرکت می کنه یا حتی در جهت انقراض و نابودی و محو شدن و دادن

دانستن حقوق

اعلامیه ی جهانی حقوق بشر حیطه ی وسیعی را در بر می گیرد. این اعلامیه ضمانت اجرایی ندارد اما مبنای بیش از 60 معاهده و میثاق جهانی است که بر روی هم استانداردهای جهانی حقوق بشر را تشکیل می دهند. از مهم ترین این میثاق ها می توان به "میثاق جهانی حقوق مدنی و سیاسی" و نیز "میثاق جهانی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی" اشاره کرد. اعلامیه جهانی حقوق بشر شامل 30 ماده است که بیان خلاصه ی آنها را در زیر می خوانیم: همه ی ما انسان ها آزاد و برابر هستیم. ما آزاد زاده می شویم. هر یک از ما می تواند عقاید و اندیشه های خود را آزادانه انتخاب کند. حکومت ها باید با همگی ما باید به طور یکسان رفتار کنند. تبعیض قائل نشوید. این حقوق متعلق به همه ی انسان ها، فارغ از جنس، نژاد، ملیت، قومیت و اعتقادات است. همه حق زندگی دارند. همه ی ما حق داریم از زندگی آزادانه و امن برخوردار شویم. هیچ کس حق ندارد دیگری را به بردگی بگیرد. هیچ کس حق ندارد دیگری را شکنجه کند. همه ی ما حق داریم از حمایت قانون برخوردار شویم. من هم به قدر تو انسان هستم! همه باید برابر قانون برابر باشند. قانون باید برای همه به یکسان و م

چه باید کرد؟

جمعه‏، 2008‏/09‏/12 روز پیش سوالی کتبی اینچنین از یکی از دوستان به دستم رسید "در شرایط کنونی چه باید کرد؟" ایشان گفتند که این سوال دریک صفحه جواب داده می شود و بعدا در جایی که من نمی دانم چاپ خواهد شد. خوب سوال خیلی کلی است و معمولا این سوالها می تواند فضای فکری سوال شونده را روشن کند که اصلا چه برداشتی از این سوال کلی می کند. خوب من هم با توجه به فضای فکری سوال کننده حدس می زنم که منظور سوال کننده این بوده : " در شرایط کنونی سیاسی اجتماعی جامعه ایران برای بهبود وضعیت کشور چه باید کرد؟" به نظر من برای بهتر کردن جامعه باید تک تک افراد دچار تغییر فکری شوند. یعنی اصولا زمانی می توان به یک جامعه لقب پیشرفته داد که اکثریتی از مردم به اصولی از تمدن و تفکر و دید دموکراتیک و زندگی جمعی رسیده باشند. پس کاری که می توان کرد در یک کلمه اگر بخواهم خلاصه کنم " آموزش" است. برای مثال اگر اکثریت حدود 80 درصد مردم به این نتیجه برسند که پرداخت بلیط در متروها برای سرویس دهی بهتر سیستم و در نهایت به نفع خودشان است و این کار را انجام دهند دیگر نیازی به گماردن تعداد زیادی مامور

خواسته ها

دوشنبه‏، 2008‏/09‏/08 بعد از دیدن فیلم های مربوط به طبیعت حالا می تونم که یک نظریه در مورد تکامل، قانون جذب، فلسفه ی خدا و نظریه زندگی های قبلی و بعدی شرقی بگم در واقع دعوای اصلی بین طرفداران نظریه تکامل و دینی ها اینه که اولی ها می گن همه چیز تصادفی بوجود اومد ولی گروه دوم می گند که یک هوش برتر سکاندار همه ی این تغییراته. اما من میخوام نظریه سومی رو بگم ، هیچ کدوم از دو نظر بالا درست نیست. اما قانون جذب رو هم در نظر داشته باشید قانون جذب میگه که هرچیزی رو که اراده کنی بدست می آوری یعنی هرچیزی رو که واقعا بخوای بدست میاری اما معلوم نیست چقدر طول بکشه حالا من میگم همین قانون جذب بوده که باعث شد تکامل بوجود بیاد. مثلا اجداد فیلها خواستند که خرطوم دراز داشته باشند اجداد ما آدمها خواستند که ذهن قوی داشته باشند خزندگان خواستند که پرواز کنند و پرنده شدند ماهیها خواستند که از آب بیرون بیاند و خزنده شدند مولکولها ی کربن و هیدروژن خواستند که با هم ترکیب بشند نیروی جاذبه میخواد که هر جرمی رو جذب بکنه پس اجداد ما که حیوانها گیاهان حشرات و مولکولها هستند، تعیین کردند که ما باشیم ما هم به نوبه ی خو

فرمول های طبیعت

سه شنبه‏، 2008‏/09‏/02 برای ریاضیدان ها و فیزیک دانها پیدا کردن یک فرمول جهانشمول که در هر شرایطی جواب درست می دهد یک موفقیت بزرگ محسوب می شود، حالا من یک چنین فرمولهایی که همیشه درست در می آید رو در مورد زندگی پیدا کرده ام که برای من خیلی موفقیت بزرگی محسوب می شود چون می توانیم از آن فرمولها برای زندگی خودمان -که درواقع جدا از بقیه موجودات نیست- استفاده کنیم. اولین فرمول عبارت است از: تلاش کن مواد غذایی بدست بیاور آنرا به بدن خود داخل کن جفت پیدا کن تخم خود را با جفت خود تماس بده تولید مثل کن و از موجود جدید مواظبت کن و تمام؛ وظیفه ی تو تمام شده و می توانی با خیال راحت بمیری! این فرمول برای همه ی جنبنده ها ازگیاه و حیوان و ماهی و باکتری و هر چیز زنده ای صدق می کند خوب ما هم از این فرمول باید پیروی کنیم همه ی زندگی ما حسهای ما و افکار ما در راستای این هدف هست، چه بخواهیم چه ندانیم که میخواهیم یا نمیخواهیم پس این فرمول ساده ای است که می تواند تفسیر شود و بشود درس اصلی زندگی. پس ما لازم نیست خیلی فکر کنیم در مورد زندگی، کافی است همان فرمول را اجرا کنیم پس خیلی ساده، لازم نیست که خدا یا ب

دنیای تصادفی

جمعه‏، 2008‏/08‏/01 مادوست نداریم برای سکس برنامه ریزی کنیم دوست نداریم پیش بینی کنیم که کی و چگونه سکس کنیم ما دوست نداریم برای کارهای خیلی مهم برنامه ریزی کنیم ما برای حس های بزرگ خودمان نمی توانیم برنامه ریزی و پیش بینی کنیم ما برای معجزات فقط باید آماده بنشینیم تا دستی از غیب برون آید ما برای کار هایی که خیلی دوست داریم اتفاق بیفتند دوست نداریم آگاهانه منتظرشویم ما گاه گاهی دوست نداریم به دوست خیلی خوب خودمان بگوییم کی به دیدارش می رویم گاه گاهی دوست نداریم دوست خیلی خوبمان را دعوت کنیم ما نمی خواهیم لذت دیدار سرزده را ازبین ببریم ما دوست نداریم که برای عاشق شدن برنامه ریزی کنیم اگر برای عشق برنامه ریزی کردیم و حساب و کتاب، دیگر عشقی نخواهد بود ما دوست نداریم که برای ارگاسم خودمان برنامه ریزی کنیم و کاندوم بگذاریم یعنی بوجود آمدن انسان جدید هم فرآیندی تصادفی است همانطور که عاشق شدن تصادفی است بسیار دیده ایم پدر و مادر هایی که تصادفا بچه دار شده اند و این تصادف را پذیرفته اند و ناراحت نشدند حتی آن را مثل هدیه ای الهی تلقی کرده اند حتی خود ما اکثرا زاییده ی یک اتفاق و تصادف هستیم یک

انرژی روحی

این نوشته‌های قدیمی سطح آگاهی من در گذشته را نشان میدهد! لزوماً این ها با آگاهی الان من مورد تایید شاید نباشد. اما نوعی ثبت تاریخی از آگاهی گذشته من اینجاست! شنبه‏، 2008‏/05‏/24 عواملی که باعث می شود تلاش نکنیم و دست به هیچ کاری نزنیم و مدام به تعویق بیندازیم عدم داشتن انرژی بدنی  راه حل: ورزش کردن عدم داشتن انرژی روحی یک  عدم ایمان به این که تلاش نتیجه ی بهتری می دهد، نا امیدی نسبت به نتیجه و توجیه جذاب نبودن نتیجه  راه حل:پررنگ کردن و تاکید و تصور کردن مثبت نتیجه دو  تنبلی راه حل: تشرزدن و نهیب زدن و سوزن زدن به خود سه عدم ایمان به اولویت داشتن کار مورد نظر، ترس از انجام کار اشتباه  راه حل: در صورت دانستن اولویت اول قورباغه ی درشت تر را باید قورت داد، مراجعه به عقل برای تعیین اولویت تا حس، انجام کار با اولویت پایین تر در صورت شروع کردن آن کار چهار  ترس از مواجه شدن با مشکلات و سختی کار و استرس  راه حل: حرکت سریعتر و رفتن به داخل مشکلات پنج  کمال طلبی و ترس از بی کیفیت انجام شدن کار و وسواس زیاد در کار، افراط در برنامه ریزی و وسواس  راه حل: راضی شدن به سطح کی

تکامل پوچ نیست

چهار شنبه‏، 2008‏/06‏/11 ما تلاش می کنیم که پول در بیاوریم که غذا بخوریم که قوی بشویم که سکس کنیم که تولید مثل کنیم و به عنوان جایزه لذت می بریم ما عاشق می شویم که دوست داشته باشیم که متعهد باشیم که ازدواج کنیم که تولید مثل کنیم و به عنوان جایزه لذت می بریم و ما تولید مثل می کنیم که زندگی ادامه داشته باشد زندگی ادامه دارد برای اینکه تکامل پیدا کند پس زندگی پوچ نیست

دیکتاتوری - دانستن - سکوت

پنجشنبه‏، 2008‏/05‏/22 در خبرها شنیدم که داشتن کامپیوترو اینترنت در کوبا آزاد شد باشنیدن این خبر پی بردم که چقدر یک دولت دیکتاتور می تونه زندگی آدمهای کشورش رو نابودکنه اونها رو از حقوق اولیه زندگی محروم کنه و چقدر ظلم کنه البته می دونم که بی عدالتی رو در دنیا باید به عنوان واقعیت پذیرفت اما نباید ساکت بود بعد از تماس تلفنی که با سرویس دهنده ی اینترنتم گرفتم جوابی گرفتم که فهمیدم ما هم حداقل توی این زمینه دست کمی از کوبا نداریم در ایران آدمهایی هستند که نمی خواند مردم به اطلاعات درست دسترسی داشته باشند اگر می بینید که هزاران نفر درگیر اعتیادند اگر می بینید که مردم شاد نیستند اگر همه جا بوی مرگ میاد اگر زندگی سخت شده اگر ما مجبوریم خاطرات و خانوادمون رو ترک کنیم و سختی های مهاجرت و تبعید رو بکشیم یک علت خیلی واضح داره حکومت دیکتاتوری و این حکومت همه رو با اسلحه تهدید می کنه حتی ممکنه من رو که دارم این ها رو می نویسم رو تهدید کنه این حکومت به چیزی جز قدرت خودش فکر نمی کنه قدرت سیاسی، اقتصادی و بمب حتی به قیمت کشته شدن هزاران انسان حتی به قیمت از بین رفتن همه چیز یک کشور حتی به قیمت عربی

نماز جدید

این نوشته یه جورایی الگو برداری از نوشته های ممد جون با اندکی تغییره! با یاد طبیعتی که بوده وهست و خواهد بود طبیعت پروراننده، میراننده و زنده کننده طبیعت آموزنده وآموزاننده وپیوسته تکامل یابنده طبیعت گونه گون و تحول یابنده به یاد می آورم روزی را که مادر طبیعت چشم مرا گشود و شبی را که همه ی اجزایم به طبیعت بازخواهد گشت به یاد می آورم بزرگی و عظمت آنرا و اینکه ما نقطه ای ناچیز و حساب نشدنی از طبیعت بیش نیستیم به یاد می آورم کوچکی زمین و هرآنچه درآن است را در مقایسه با عظمت کهکشان ها به یاد می آورم سختی و خشونت اورا که یارای مقاومت در برابر آن نیست و به یاد می آورم ظرافت و نرمی و دقت آنرا که کسی قادر به درک آن نیست هر نفسی که فرومی رود یادآور زندگی و تماس ما با اوست و زمان چیزی نیست جزگامهای کوچک تحولات آن مکان چیزی نیست جز درک ناقص ما از اطراف لحظات چیزی نیست جز پیری تدریجی ما آدمها و جوانی دیگران و نورسیده ها و سالها چیزی نیست جز شماره هایی که تعداد مردگان و متولد شده ها در آنها ثبت می شود همه ی سالها و لحظه ها و قرنها و آدمها می آیند و می روند و آنچه می ماند همان روح طبیعت است که همچ

دو جهان

‏سه شنبه‏، 2008‏/04‏/08 تو این شکی نیست که ما دو دنیا داریم یک دنیای فیزیکی و یک دنیایی که در بستر این دنیای فیزیکی ساخته میشه و اون دنیای ذهنه حالا شما می تونید اسم اون دنیای دوم رو بگذارید معنویت خدا روح جهان آخرت انرژی هاله حس یا هر اسم دیگه ای که به ذهنتون بیاد

دارایی های ما

شنبه‏، 2008‏/04‏/26 دوباره از اون لحظات زیبا اومد دوباره از اون لحظه هایی که من باید بنویسم دوباره از اون لحظه هایی که برای اون زندگی می کنم دوباره لحظه های اشک لذت بخش دوباره لحظه های عشق دوباره لحظه های کشف آره عشق درختیه که باید از اون مراقبت بشه باید رشد کنه باید کانونی بشه برای تولد عشق های جدید آنچه داریم همون احساسمونه آدمها تو زندگی چیز های مختلفی دارند که به نظر من مهترین چیز همون احساسیه که دارند میزان عشق آدمها به نظر من مهمترین داراییه اونهاست ما دو جور حساب بانکی داریم اولیش شامل پولهامونه که توی بانک و ملک وزمین و این جور چیزهاست این دارایی توی موجودات بی جان ذخیره میشه و اما یه جور داراییه دیگه هم داریم و اون میزان عشقمونه این داراییه ما توی آدمها ذخیره میشه توی اطرافیانمون و دوستامون و آدمها و موجودات زنده و طبیعت بهتره که آخرعمر هر چی از دارایی نوع اول داریم رو تبدیل کرده باشیم به نوع دوم

رحمان و رحیم

شنبه‏، 2008‏/04‏/26 شاید بادیدن اون متن عربی فکر کنید که من آدم مذهبی ای هستم اما باید بگم مذهب من مذهب طبیعت بعلاوه ی احساسه من محمد رو دوست دارم نه به خاطر چیز هایی که درموردش شنیدم من محمد رو دوست دارم نه به خاطر جنگ هاش نه به خاطر دینش نه به خاطر مداحانش من محمد رو دوست دارم فقط به خاطر این که خداش رحمن و رحیمه من محمد رو دوست دارم چون وقتی میخواد خداش رو توصیف کنه میگه بخشنده و مهربان مهربانی ای که شامل همه میشه رحیم بودنی که شامل آدمهای خاصی میشه

عشق مهمه

پنجشنبه‏، 2008‏/03‏/20 میخوام تو این نوشته بگم که عشق مهمه یعنی هر کسی که فکر می کنه که عشق تو داستانهاست یا فیلما بدونه که عشق مهمه ما آدمها کار می کنیم و پول در میاریم و می خوریم درست مثل حیوونا اما هم ما و هم همه ی حیوونا همه ی این کارا رو برای یه هدف دیگه انجام می دن و اون هدف دوم عشقه پس زندگی دو هدف داره هدف اول خوردن و پول و کار کردن و موفقیته و هدف دوم و نهایی که اونهایی که موفق ترند به اون می رسند عشقه و این عشق میتونه عشق به زن یا فرزند یا عشق به چیزای دیگه باشه

هزار صفت ما و خدا

این به اندازه کافی مطلب داخلش داره که من هیچ ننویسم 1- اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا كَرِيمُ يَا مُقِيمُ يَا عَظِيمُ يَا قَدِيمُ يَا عَلِيمُ يَا حَلِيمُ يَا حَكِيمُ سُبْحَانَكَ يَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَبِّ خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى خدا اى بخشاینده اى مهربان اى بزرگوار اى برپا دارنده اى بزرگ اى قدیم اى دانا اى بردبار اى فرزانه منزهى تو اى که معبودى جز تو نیست فریاد فریاد بِرَهان ما را از آتش اى پروردگار من **سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ یا ذَاالْجَلالِ وَالاْکْرامِ یا اءرْحَمَ الرّاحِمینَ منزهى تو اى که نیست معبودى جز تو فریاد فریاد درود فرست برمحمد و آلش و بِرَهان ما را از آتش اى پروردگار اى صاحب جلال و بزرگوارى اى مهربانترین مهربانان** 2- يَا سَيِّدَ السَّادَاتِ يَا مُجِيبَ الدَّعَوَاتِ يَا رَافِعَ

کشف هدف زندگی

- اگراز نگاهی با یک مقیاس زمانی بزرگ تر به زندگی نگاه کنیم یک سری چرخه هایی می بینیم که بی درنگ تکرار می شوند مثل نوسان یک چرخ به دور خود مثلا چرخه های روزها و فصل ها و سالها و چرخه ی تولد رشد و مرگ حیوانات و گیاهان که به سرعت انجام می شود و زندگی ما درست مثل یک چشم به هم زدن در بین این چرخه هاست اگر چه این چرخه ها بیهوده به نظر می آیند اما یک حرکتی در آنهاست که اصلا تکراری نیست و آن حرکت جهت دار و بسیار مهم تکامل است حرکتی که به همان نظر اول هدف این چرخه ها و تمام تلاشهاست حرکتی که به ایجاد موجودات بهترو زیباترو سازگارتر منجر می شود حرکتی که در انسانها به ایجاد موجودات باهوش تر و قوی تر و زرنگ تر منتهی می شود پس سهم ما در این زندگی این است که قدمی کوچک در این راه برداریم یعنی تلاش کنیم خود قوی شویم و دانا؛ و انسانی ایجاد کنیم که داناتر قوی تر زیبا تر و بهتر و عاشق تر و باهوش تروشجاع تر از ما باشد و این یگانه هدف مهم زندگی است - خوب با دونستن هدف زندگی تکلیف ما کمی روشن میشه حالا یک کم در مورد بهتر شدن میخوام حرف بزنم ببینم بهتر شدن دقیقا چیه خوب صحبت از چرخه ها بود یکی از مهمترین چرخه

هفت عادت

خلاصه ی هفت عادت مردان موثر که خودم هم ترجمه کردم THE SEVEN HABITS, BRIEFLY From: The Seven Habits Of Highly Effective People: Restoring the Character Ethic, by Stephen R. Covey, Simon and Schuster, 1989. 1. BE PROACTIVE. Between stimulus and response in human beings lies the power to choose. Productivity, then, means that we are solely responsible for what happens in our lives. No fair blaming anyone or anything else. فعال باشید، بین انگیزه و عمل قدرت انتخاب قرار گرفته است. فعال بودن بدین معنی است که ما خود به تنهایی مسوول آنچه در زندگی ما اتفاق میفتد هستیم. متهم کردن هرکسی یا هر چیزی عادلانه نیست. 2. BEGIN WITH THE END IN MIND. Imagine your funeral and listen to what you would like the eulogists to say about you. This should reveal exactly what matters most to you in your life. Use this frame of reference to make all your day-to-day decisions so that you are working toward your most meaningful life goals. با دیدن نهایت خود شروع کنید، تصور کنید در مراسم تدفین خود هستید و به آنچه دوست