پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2007

احساس

در مورد چند چیز نمی توان با ذهن و کلمات نظر داد و حرف زد زندگی خدا آدمها احساسات اونها رو باید احساس کرد

چرخه های زندگی

همه ما تو زندگي بايد يک سري چرخه هاي تکراري رو طي کنيم اين چرخه ها شامل خوردن خوابيدن بيدار شدن شادي و غم وغيره ميشه اصلي ترين چرخه هم همون چرخه ي اصلي زندگي و مرگه حالا ما بايد اين چرخه ها رو کامل انجام بديم وبا لذت اونها رو طي کنيم

بازی مافیا

در واقع این بازی نوعی تمرین نقش بازی کردن تو جمعه که البته میتونه به ازبین رفتن اعتماد و دوستی منجر بشه و شخصیت آدمها توی این بازی کمی نشون داده میشه استدلال و توانایی متقاعد کردن و تاثیر گذاشتن روی رای دیگران توی این بازی نقش مهمی داره این بازی رو چند نفر میتونند انجام بدند بازی اینطوریه که هرکس یه نقش می گیره خدا مسئولیت خدا مدیریت بازی و نظاره بر بازیه و انجام رای گیری و گردش شب و روز دزدها معمولا تعداد دزدها کمتر از پلیسها ست اونها سعی می کنند پلیس ها رو گمرا ه کنند و همه اونها رو به کشتن بدند و خودشون زنده بمونند پلیس ها وظیفه پلیس ها پیدا کردن دزدها و کشتن اونها با رای گیری عمومیه رئیس پلیس هر شب میتونه مخفیانه از خدا در مورد یک دزد سوال کنه ومرده ها که حق هیچ صحبت یا اشاره ای رو بعد از مردن ندارند گردش بازی بعد از تعیین خدا بقیه نقش ها مخفیانه توسط کارت تعیین میشه با دستور خدا شب میشه و همه باید چشم هاشونو ببندند با دستورخدا دزدها چشماشونو باز کرده همو می شناسند با دستور خدا رییس پلیس چشماشو باز کرده و دزد بودن رو در مورد یک نفر می پرسه و خدا با اشاره بهش جواب م

بالاخره بازگشت

الان توی فرودگاه منتظر حرکت به سمت ایران هستم از امریکا به ایران از پیشرفت های مادی به دنیاهای معنوی از رفاه به فقر از آزادی به گیر های زیادی از دختر های چاق سفید نیمه برهنه به دختر های زجر کشیده ی زیر حجاب الان بغض دارم میخوام گریه کنم اما گریه کاری نمی کنه فهمیدم که دنیا خیلی ناعادلانست فهمیدم الان که دارم می نویسم اشک هام جاریه و هر لحظه ممکنه کسی تو فرودگاه ببینه من می فهمم که دنیا ناعادلانست دنیا به نفع قوی هاست اما چه میشه کرد؟ شاید بهتر باشه من هم خودم رو بندازم توی پولدارها و شریک اونها شم اما فهمیدم که آدم احساسی هستم برخلاف ظاهرم احساساتیم من با احساسم زندگی می کنم با احساسم می فهمم دو روز توی راه خواهم بود دو روز بایدانگیزه ای برای تلاش داشته باشم انگیزه من احساسمه عقل چیز زیا دی به من نمیگه جوامع با هم فرق دارند هر کدوم راه خودشون رو انتخاب می کنند من هم متعلق به هیچ جامعه ای نیستم من کسانی رو دوست دارم این تنها ثروت منه تو دنیا چه بهتر که آدم دل به انسانی ببنده وگر نه باید دل به در و دیوار و آهن بست من برمی گردم و می دونم که به کشوری می رم که تا مدتی نه چندان طولا

دنیای ذهن

دیگه کاملا کارکرد ذهن رو فهمیدم رویا یا ذهن یا خواب های ما در واقع کامل کننده ی دنیای واقعی هستند ما توی یه دنیای واقعی زندگی می کنیم که خیلی از کارا و آرزوها رو نمی تونیم انجام بدیم اینجاست که خواب رویا یا مذهب یا معنویات به کمک ما میاد من توجه کردم هر چیزی که توی بیداری بهش نمیرسیم یا توی ناخودآگاهمون باشه شب خوابشو می بینیم وقتی مجردیم خواب زن می بینیم همه مردها اینو تجربه کردند وقتی به خدای مهربان و بخشنده و عالم و توانا نیاز داریم به راحتی اون رو توی ذهنمون می سازیم در واقع این ذهن میتونه سختیهای دنیای مادی و واقعی رو کمی تعدیل کنه ذهن و ماورا اونقدر قوی و واقعیه که کاملا میشه باهش زندگی کرد و میشه اون رو پذیرفت با تمرین های زیاد ذهنی بعضی از ما زیاد وارد این دنیا میشیم و این دنیای ذهنی به یک واقعیت برای ما تبدیل میشه در واقع هر کاری که ما انجام می دیم به ذهن نیاز داریم این ذهن ماست که هر چیزی رو پیش بینی میکنه تا ما رو در برخورد با امور ناشناخته یاری بدهحتی در بعضی دین ها مردن رو هم با تمام جزئیات پیش بینی می کنن

به چی فکر می کنی؟

یادمه از بچگی یه روز دیدم که دو نفرتو ذهنم هستن این دو نفر تو یه اتاق خالی بودن مدام با هم حرف می زدن و هر کسی هم حرف خودشو می زد کم کم از همون بچگی پی بردم که نمیشه فکر نکرد از خودم می پرسیدم که میشه یه لحظه فکر نکرد؟ این طور بود که این سوال از بچگی توی من بوجود اومد و هنوز دارم بهش فکر می کنم

راضی یا ناراضی

همیشه دلیل برای ناراضی بودن از زندگی هست دلیل برای راضی بودن هم هست این ما هستیم که کدوم دلیل رو انتخاب کنیم

وسواس

ذهن ما مدام درحال تولید فکره در واقع انرژی بدن ما باید جایی مصرف بشه حال اگه این انرژی توی گوش کردن نگاه کردن حس کردن یا فعالیت بدنی مصرف نشه توی مغز تبدیل به فکر می شه گاهی این فکر ها اونقدر زیاد میشه که ما قدرت کنترل اون رو از دست می دیم که تبدیل به وسواس میشه و نمی تونیم اون رو متوقف کنیم ماگاهی سعی می کنیم باگوش کردن به موسیقی یا سخنرانی یا هر چیز دیگه اون رو متوقف کنیم یک راهش هم تکرار بعضی کلماته تو اکثردین ها از این مساله برای تلقین اعتقادات به پیروانشون استفاده می کنند در این مورد خیلی حرف میشه زد که شاید بعدا بنویسم

چشم نگاه صداقت

ما معمولا توی صورت هم نگاه نمی کنیم ما معمولا توی چشم هم نگاه نمی کنیم راستی آخرین باری که مستقیم توی چشم کسی نگاه کرده اید کی بوده؟ راستش نگاه کردن توی چشم های یکی خیلی شجاعت میخواد چون چشم ها و صورت ما حس ما رو نشون میده همون حس واقعی همون حسی که چه بد باشه چه خوب کاریش نمیشه کرد همون حسی که اگر ازش خوشمون نیاد نمی تونیم راحت پنهانش کنیم اگر نسبت به کسی بی تفاوتیم یا متنفریم یا ... نگاه کردن کاملا دستمونو رومی کنه اصلا این تست صداقته چه با خودتون چه با دیگران اگر از چشم طفره رفتید پس از حقیقت طفره می رید اصلا آخرین باری که مستقیم توی چشمهای خودتون توی آیینه نگاه کردید کی بوده؟

چرا باید بود

اگه عشقی نباشه چرا باید زندگی کرد چرا باید از خواب بیدار شد چرا نفس کشید اگه عشقی نباشه چرا باید خورد چرا باید راه رفت چرا باید زندگی کرد اگه عشقی نباشه چرا باید بود

مواد تشکیل دهنده احساس

یه روز داشتم توی سینما توی پاریس فیلم Blood diamond رو میدیدم فیلم واقعا تاثیر گذار بود یه لحظه من در اوج فیلم نگاهم رو از پرده برداشتم و به مردم نگاه کردم یه پرده رنگی بود و یک سری موسیقی توی هوا و یک سالن تاریک و صدها آدمی که غرق فیلم شده بودند آری زندگی همین رنگ ها و امواجه که از گوش و چشم و پوست ما وارد میشه و مواد شیمیایی بدن ما رو تغییر میده بخوایم یا نخوایم یک سری از این مواد ه که زندگی مارو میسازه و توی بدن ما تغییراتی رو ایجاد می کنه ما می تونیم به الکل افیون یا به هر کدوم از این موادی که شادی، غم یا هیجان رو توی وجود ما ایجاد میکنه معتاد بشیم . . اما اینطوری فکر کردن شاید کمکی به من و شما نکنه اما امیدوارم مواد خوبی تو بدن شما ایجاد کرده باشه

دلخوشی

همه ما باید خودمون رو به یه چیز هایی خوش کنیم خوش کنیم که زندگی بگذره این ایده رو دوست ندارم اما گاهی واقعا اینطوری میشه گاهی آدما خودشون رو به همدیگه خوش می کنند گاهی به پول در آوردن گاهی به پول خرج کردن گاهی به دین گاهی به دنیا گاهی به موسیقی درون گاهی به موسیقی فلان هنرمند تو فلان فیلم گاهی به ایثارکردن گاهی به خود گاهی به وبلاگ نوشتن و گاهی هم به خوندن

تقلید

تقلید و مقایسه قسمتی از زندگی ما رو تشکیل میده اگر ما در جمعی باشیم نا خودآگاه کارهای اون ها رو تقلید می کنیم این مساله از اون ریشه ای ترین خصوصیات ما آدمهاست چون ما به دیگران نیاز داریم و برای رسیدن به نیازهامون لازمه که تایید اون ها رو به دست بیاریم بنابراین به صورت کاملا غریزی سعی می کنیم مثل دیگران بشیم چاره ای جز گوسفندی زندگی کردن تا حدی نیست به قول یکی از دوستان اگه از گله خارج بشیم ممکنه گرگ بخوردمون یکی از مثالهای اون خمیازه هست ما به صورت نا خودآگاه از دیگران تقلید می کنیم

باهم بریم جنگ تنهایی

نمی دونم دو تا آدم چقدر می تونن به هم نزدیک بشند شاید به اندازه نزدیکی دو قوس همونقدر که محمد نزدیک شد اما وقتی ما تنها به دنیا میایم وقتی تنها حس می کنیم و تنها می میریم ما تنها گریه می کنیم تنها دستشویی می ریم اما با هم می خندیم شاید برتریه لذت خنده بر گریه همین با هم بودنشه ولی با هم تلاش می کنیم که این تنهایی رو از بین ببریم و با هم به جنگش می ریم این نوشتن هم یکی از اون تلاشهاست

شعر=کلمه + احساس

صبح است و همه درخواب اما من به یاد محبتهای تو تشنه ام من بازی مهر تورا به اندازه ی لیوان شیری که مرا آرام میکند دوست دارم من صبحها با یاد تو بر میخیزم میدانم که برای تو هم همینطور است شعر نمی گویم این نیاز است که مینویسم سالهاست که سفرها رفته ام در این سالهای سفر عمر انسانهای زیادی آمدند و رفتند من نیز برای آنها فقط تصویری بودم از آدمی ناآرام آنچه برای من می ماند یکی عشق و محبت است و اگر کمی رک باشم پول و ثروت یک سال دوری تو درسها به من آموخت سرزمینم تو را می گویم ای عشقم یک سال دوری تو درسها به من آموخت فهميدم که قلبی مهربانتر سینه ای گشاده تر و فرشته ای دلسوزتر از تو ندارم هنوزم این سودای رفتن در سر من طنین افکنده است میدانم که در خانه ام، در کشورم آزادترم اما وقتی در تگنای سرزمینت نمی گنجی وقتی دوستان دغل هر لحظه آزارت میدهند وقتی برای حداقل حقهای خودت باید تلاش کنی وقتی همواره باید سودای نان به دوش بکشی آنگاه است که رفتن را به ماندن میخواهی ای کلمات ای دوستان من فقط شمایید که حرفهای مرا بدون قضاوت می شنوید ای کلمات شاید شما نیز مثل دیگران فقط ظاهری سطحی از نیاز مرا بفهمید اما از شم

بازی زندگی

زندگی یه بازیه یه بازی اجباری درست مثل بازیهای بچگی همه ما یادمون هست ماشین بازی، خاله بازی ، مامان بازی، د.. بازی بازی فکری یا بدنی بازی با کلمات دختربازی ... میشه تنهایی بازی کنی میتونی هم با بقیه بازی کنی دو نفری یا چند نفری ... میشه این بازی رو جدی گرفت میشه هم فقط بازی کرد

آرزوهای زیبا

این آرزوها اونقدر زیباست که دلم نیومد نذارم اینجا آرزوهای هوگو اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی نادوست، و برخی دوستدارکه دستکم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد. و چون زندگی بدین گونه است،برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد، که دستکم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،تا که زیاده به خودت غرّه نشوی. و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی نه خیلی غیرضروری،تا در لحظات سخت وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد. همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنندچون این کارِ سادهای است، بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنندو با کاربردِ درست صبوریات برای دیگران نمونه شوی. و

آداب ایمیل

آداب ایمیل زدن از نظر من حتما موضوع را درست انتخاب کنید موضوع باید نوع ایمیل رو مشخص کنه انواع کاربردهای ایمیل میتونه اینا باشه، توجه کنید که افراد مختلف ممکنه برای هرکدوم از این اهداف از ایمیل استفاده کنن News Photo sharing Physiological advice Social networking Fun/joke/+18 Business Personal communication مطالبی که می نویسید حتما امضا داشته باشه و هدف ایمیل و متن شما کاملا صریح گفته شده باشه

صدای امریکا

اینجا امریکاست "صدای ما را از واشنگنتن می شنوید" اگه یادتون باشه این جمله ای بود که برنامه رادیوصدای بیگانه هر روز پخش می کرد حالا هم در مورد من درست در اومده! اما بعد از یک هفته بالاخره ایراد امریکا رو پیدا کردم اینها به آرامش و مدیتیشن نیاز دارن اونقدر تنوع و شلوغی تو زندگی های مدرن هست که آدم واقعا نیاز داره گاهی بشینه و هیچ کاری نکنه و فقط نفس بکشه همش بدوبدوبدو زدن برای کار خلاصه از نظر سخت افزار زندگی، اینجا بهترینه نرم افزار زندگی هم دیگه به خودتونه ...

آزادی و صلح

شدیدا احساس آزادی می کنم خیلی احساس لذت بخشیه فکر می کنم هر جا ی کره زمین بخوام میتونم برم من یک آدم آزاد روی کره زمین هستم و این من رو لبریز از شادی می کنه شاید این برای خیلی ها معمولی باشه اما برای من یه واقعیت هیجان انگیز و لذت آوره این سفر امریکا دیگه واسه ی من تقریبا آخر دنیاست دیگه قاره ای نیست که نتونم برم اما در مورد این سکیوریتی های احمقانه فرودگاه ها واقعا گاهی خنده آوره اما از اون خنده های تلخ دیگه آب هم نمی ذارن آدم ببره با خودش تو هواپیما همه یک جور وسواس و ترس شدید دارن راستش این تروریسم شده یه جور وسواس واسه آدما این سکیوریتی ها برای امریکا دیگه خیلی خنده دار شده دلم می خواد یه جوری به همه بگم که به جای این همه سرمایه گذاری روی تکنولوژی های امنیتی بهتره یه کم روی آدم ها سرمایه گذاری بشه بابا بیاید حرف کسی و که می خواد خودشو و دیگرانو بکشه بشنویم آیا به کل دیوانه است که از همون اول معلوم میشه پس دلیلش چیز دیگست آیا عقده های جنسی سرکوب شده داشته؟ آیا تو کودکی تحقیر شده و می خواد انتقام بگیره؟ آیا از زندگی به این زیبایی لذت نمی بره و می خواد چیز بهتری تو اون دنیا گیرش بیاد؟

آرزو

تویی که الان داری نوشته های منو می خونی نمی دونم به چی احتیاج داری... به آرامش یا به نیرو و انرژی به محبت یا به تشر به آزادی یا به دلبند شدن به خواب یا بیداری به خدا یا به فسلفه ی بی خدایی به یه گوش که باهاش درددل کنی یا یه نفس گرم که باهت حرف بزنه به یه مهمونی شلوغ یا به یک ساعت تنهایی به یه فیلم عشقی یا یه رمان پلیسی به خلوت کوهستان یا گشت تو خیابونهای شهر به یک بوسه عاشقانه یا ... به محبت یا ... به پول یا به بی نیازی به آینده موفق یا به یک حال عمیق به آغوش یک زن یا به قدرت یک مرد یا اصلا به چیزی نیاز نداری و ازنفس کشیدن لذت می بری به هر حال بدون برای من مهمی چون داری نوشته های منو می خونی و من بهترین آرزوها رو برات دارم

networkbase سیستم عامل

قبلا در مورد انواع سیستم عامل های ذهن صحبت کرده بودم این هم معرفی یک نوع سیستم عامل سیستم عامل فکری network base یعنی زندگی براساس روابط با دیگران اصول این سیستم به این قراره تنهایی زندگی کردن هیچ غنا و لذتی نداره و بسیار محدود ه اصولا ما در زندگی باید کاری بکنیم که دیگران برای ما کاری انجام دهند یا ما برای دیگران کاری انجام دهیم یعنی نود درصد اوقات به این کار می گذرد Present کردن و حفظ ظاهر از اصول این سیستم است لباس بسیار مهم است این معامله با پول یا با ایجاد حس خوب در دیگران انجام می شود اما حس خوب به پول اولویت دارد متقاعد کردن از اصول اولیه این نوع زندگی است ایجاد روابط فراوان و هدف دار هسته این نوع زندگی است روابط با هیچ کس حتی دشمن قطع نمی شود این سیستم توجه دقیقی به حس طرف مقابل دارد توجه دقیقی به قدرت وطرف برتر و فروتر دارد انواع وسایل ارتباطی از اصول اولیه این سیستم است از جمله زبان بدن body language ، حرف زدن و تلفن زدن و دیدن ومکاتبه و ...

زمزمه ها

قبلا در مورد ساختار ذهنی و برنامه اصلی و مذهب زندگی حرف هایی زده بودم راستش اول این ها جنبه ی شخصی داشت اما بعد دیدم مشکلی برای پابلیش کردن اونها وجود نداره بنا براین انها فراز هایی بعدی از زمزمه های منه من زندگی با زنها را دوست دارم می دانم که زنها غریزی تر و متعادل تر از من هستند وبرای من بعد کامل کننده ی زندگی انسانند من از اینکه از کسی مراقبت کنم و کسی از من مراقبت کند بزرگترین لذت ها را می برم من با هماهنگ کردن ضربان قلبم با انسانی دیگر به اوج می رسم با اینکه می دانم زندگی تجربه ی تنهاییست اما تنهایی را انتخاب نمی کنم من فراز و نشیب تنهایی و وصل را تجربه کرده ام آرامش آغوش مادر و زن های دیگر را چشیده ام من از سینه های سرشاراز محبت زنها درسها آموخته ام من قدرت سحر زنها را می شناسم و آنرا برای مقاومت سخت می دانم اما آنچه مرا راهنمایی می کند ندای بلند طبیعت است که مرا به درستی هدایت می کند من کودکی عیسی در آغوش مریم را می شناسم من کیاست محمد را می ستایم من ظرافت مولانا را و موسیقی وجودش را فهمیده ام من آرزوی بودن لحظه ای با این بزرگان را در دل می پرورانم و نشان من اشکی است که از یا

نقطه تعادل

سالهاست که به دنبال پیدا کردن نقطه تعادل عقل وعشق منطق و احساس هستم اما نتیجه تحقیقات از طبیعت: دنیا با منطق کنترل میشه حرف آخر و منطق می زنه همونطور که توی طبیعت حرف آخر مرگه اما با احساس میشه زندگی کرد احساس معمولا وسیله بوده چه در کمپانیهای بزرگ فیلمسازی چه در مذهب ها چه در جفت گیری و این یه حقیقت تلخه من تو زندگی از احساس لذت می برم اما سعی می کنم به ندرت باهش تصمیم جدی بگیرم

برنامه های ذهنی من

اینها قسمتی از برنامه های ذهنی من هستند: Basics of my NLP programming I want to live freely I want to live a joyfull life and full of excitements and experiences I want to know and experience life fully and complately I belive in nature I live with my emotions but I will die with my logic من با برنامه ریزی ذهن خودم دنیای خودم را تغییر می دهم اگر حس معنوی و مقدسی ندارید دعاهای من جز آشفتگی ذهنی بیشتر، سودی برای شما نخواهد داشت اما اگر قلب و ذهن شما را هماهنگ کرد آنها را به کرات بخوانید می دانم گروهی با دیدن زمزمه های من آنهارا چرند و من را دیوانه خواهند خواند اما چه باک ، شاید نا محرمان همیشه با قضاوت ها ی شخصی شان باشند این تاثیری درزیستن من نخواهد داشت جز این که از آنها رو برمی گردانم و آنها را با قضاوت هایشان تنها می گذارم چه بسا انتقادها باعث رشد بیشتر من شود من با طبیعت حرف می زنم طبیعت هم به من از راههای مختلف الهام می کند احساس های من پاک و خالصند و سرچشمه ی الهام های من هستند من انسان خلاقی هستم و می توانم چیزهای نو بسازم من جزئی از طبیعتم من کاملا هماهنگ با طبیعتم من در طبیعت

سخنی با کامپیوترهای عزیز

آخرین کشف من ما آدمها خیلی شبیه کامپیوتر هستیم مذهب هم نوعی سیستم عامله  Religion = some kind of NLP(Neuro-linguistic programming ) = operating system یعنی مذاهب نوعی برنامه ریزی ذهنی کلامی هستند در این مورد بعدا بیشتر می نویسم  اما خلاصش ما آدمها دارای ذهن پیچیده ای شدیم این ذهن یا نرم افزار دقیقا روی سخت افزار تاثیر داره و اون رو کنترل میکنه بنابراین این ذهن پیچیده درست مثل یه کامپیوتر باید برنامه ریزی بشه این برنامه ریزی رو از روز اول تولد اطرافیان انجام میدن هر فرهنگی یک سیستم عامل خاصی رو روی آدم ها نصب می کنه و هر روز با رسانه ها و جهت گیری هایی که به ذهن مردم میده آپ دیتش میکنه... هر فرقه و مذهب و گروهی هم که بوجود میاد اول نرم افزاز شوروی آدم ها نصب می کنه بدن = سخت افزار  ذهن = نرم افزار حافظه بلند مدت = hard حافظه موقت = ram ورودی ها (keyboard,mouse,network, sensors…) = حواس ششگانه خروجی ها= کل افکار نتیجه گیریها و اعمالی که انجام میدیم بیدار شدن = بالا آمدن ویندوز چرت زدن = standby or hibernate پایه های فکریWindows=operation system = Dos = برای هرکاری نرم افزار نیاز است

ایرانی ها کاری بکنید

ما ایرانی ها باید کاری بکنیم باید هویت خودمان را بدست بیاوریم هیچ گروه یا جامعه ای تا آدم هاش خودشون رو تغییر ندن درست نمیشه ما تجربه انقلا ب رو داشتیم باید خودمون رو بسازیم باید خودمون رو پیدا کنیم تا توی دنیا جایی داشته باشیم اگر نکنیم میشیم مثل مردم عراق که بعد از صدام باید سربازهای امریکایی رو تحمل کنن باید کار کنیم و زحمت بکشیم باید اول خودمون رو واقع بینانه بشناسیم نه با توهم نه با تعصب اگر خودمون رو پیدا نکنیم ممکنه کل کشور تجزیه بشه یا خلیج فارس عربی بشه ما بزرگان زیادی داشتیم اما چرا هنوز جای خودمون نیستیم خودمون مقصریم الان ما به گردش آزاد اطلاعات اصلاحات اقتصادی آموزش ارتباط با دنیا و... نیاز داریم به بمب اتم کمتر نیاز هست تا به آموزش .... اگر ما فقیریم یا وضعیت سیاسی یا اقتصادی مون خراب تقصیر تک تک ماهاست و پدران ما نه امریکا و نه انگلیس و ... چرا ما جوونهای ایران میخوایم از کشور خودمون فرار کنیم یا رومون نمیشه بگیم ایرانی هستیم و رئیس جمهورمون فلانیه به خاطر قصور و کم کاری خودمونه این لینک به خاطر خلاصه کردن تاریخ ایران جالبه: http://en.wikipedia.org/wiki/Iran

یه چیزی واسه افتخار کردن

بالا خره یه چیزی واسه افتخار کردن به ایران پیدا کردم ایران جزو معدود کشورهاییه که نه مستعمره بوده نه استعمارگر جزیاعتش رو تو wikipedia توی مقاله ی http://en.wikipedia.org/wiki/Colonialism بخونید نقشه هاش هم خیلی جالبه این هم بخونید جالبه http://en.wikipedia.org/wiki/Holocast

NATURE

تصویر