جنگجویان طالبان و داعش ما

زمان خواندن 5 دقیقه ***

جنگجویان طالبان و داعش ما


جنگجویان طالبان بر ارتش مجهز افغانستان غلبه کردند. مشابه این اتفاق قبلاً هم افتاده که گروهی مجهز به عقیده بر گروهی مجهز به ابزار غلبه کنند. مشابه این اتفاق درایران و شاید در خاور‌میانه ( که من دوست دارم بگویم آسیای غربی) افتاده و این جنگ مدام درحال انجام است. 

اگر بتوانم میخواهم تحلیل و توصیه‌ی خودم رو برای هر دو گروه بیان کنم. میتوان طالبان و لشکر افغانستان را یک نمونه و مثال خوب دانست. داعش یک نمونه بود. در ایران هم اندیشه‌ی داعش و طالبان حضور فعال دارد. منظور من در این نوشته طالبانِ نوعی است. یعنی هر شخص یا گروه عقیدتی را میتوانید جایگزین کنید. نمونه‌ی مشابه طالبان تقریباً در همه جای دنیا پیدا می‌شود. شاید خود ما شبیه طالبان بشویم. انحراف همیشه درکمین است. 

چیزی که واضح است این است که یک طالب، جنگجوی بهتری است. 

تحلیل جبهه مقابل طالب آسان تراست. انسان هایی که برای داشتن شغل یا حقوق وارد ارتش می‌شوند. آنها شاید برای یک زندگی مادی بهتر یا بدست آوردن موقعیت اجتماعی به این کار می پردازند. تقریباً کل سیستم سرمایه‌داری براین اساس کار میکند. آنها زیاد وارد عمق نمی‌شوند. وقتی گروه طالبان را تحلیل کنم تفاوت ها مشخص تر خواهد شد. 

در هر دو گروه البته همیشه انسان های استثنا وجود دارند و اینجا ما منظورمان اکثریت است. 

اما در طالبان کمی متفاوت است. آنها کوله باری از اعتقادات با خود دارند. آنها برای عقیده‌ی خود می جنگند. اگر کمی با تعلیمات و عرفان اسلامی آشنا باشید آنها را می‌توانید بهتر درک کنید. طالبان سعادت را نه در دنیا بلکه در آخرتشان می‌بینند. آنها تقریباً حاضرند دنیا را و جانشان را فدای آن آخرتی کنند که به آن اعتقاد دارند. سوای اینکه آن آخرت بعد از مرگ وجود داشته باشد یا نه، یک طالب جنگجوی بهتری میشود. انسان هدفمند تری است. شجاع تر است. ثابت قدم تر است. صبور تر است. از نظر من یک جنگجوی طالب یا مشابه آن نیمی از مسیر را رفته است. اما او از میانه‌ی مسیر آنچنان منحرف شده که مردم از دستش از هواپیما ها آویزان می‌شوند و مرگ ناشی از سقوط را به مرگ به دست طالبان ترجیح می‌دهند. 

خوب ببینیم این مسیر چه مسیری بوده و انحراف از کجا شروع شد. 

یک طالب از کودکی تحت تعالیم اسلامی یاد می‌گیرد که روزی ٣ یا ۵ بار با خود یا خدای خودش خلوت کند. سوای این که خدایی باشد یا نباشد این سبب آرامش او میشود. 

یک طالب یاد میگیرد که سالی یک ماه روزه بگیرد. سوای این که چقدر اعتقاد داشته باشد این سبب سلامتی بدن او میشود. 

یک طالب مشروب نمی‌خورد و درنتیجه تقریباً هوشیار می ماند. 

یک طالب یاد میگیرد که زیاد به دنیای مادی دل نبندد.این سبب قناعت او می‌شود.  

یک طالب مرگ را فقط گذشتن از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر میداند. سوای این که مرگ پایان همه چیز باشد یا یک تغییر خوب، این سبب شجاعت او می‌شود. 

یک طالب به امت خودش اهمیت بیشتری میدهد تا منافع خودش. این سبب ازخودگذشتگی دراو می‌شود نسبت به همرزمانش. 

یک طالب برای نماز صبح بیدار میشود و مناسکی مثل وضو و نماز را انجام می‌دهد. این سبب نظم در زندگی او میشود. 

یک طالب یک معنای بزرگتری از زندگی مادی برای خودش ساخته. این سبب آرامش و هدفمندی‌اش می‌شود. 

خلاصه یک طالب نسبتاً به درون خودش متصل تر است تا یک جنگجوی عادی. 

تا اینجای مسیر به اذعان همه‌ی عرفا خوب و درست است. من نویسنده هم دوست دارم به خصوصیات خوبی که در بالا اشاره کردم دست یابم. اما من در جبهه‌ی مقابل طالبان هستم. من در سرزمین اندیشه سعی دارم کمی از دانسته ها و تحلیل ام را بنویسم تا شاید یک طالب یا یک جنگجوی مقابل طالب، آن را بخواند و شعله‌ی جنگ و چرخه‌ی خشونت پایان یابد. 

یک طالب آنجایی به انحراف می رود که از عقیدهاش بُتی می‌سازد و شروع به پرستش آن میکند. 

یک طالب یک اِگوی بزرگ از اسلام برای خودش ساخته. نفسانیتی که طبق تعالیم خودش باید نابود می‌کرده قویتر کرده. عقیده اش شده خدایش. عقیده اش را می‌پرستد. او یک بت پرست است. او درظاهر بُت ها و آثار تاریخی را منفجر می‌کند ولی بت بزرگتری را می‌پرستد به نام اسلام. 

یک طالب دیگر جاری نیست. 

صُلب و سخت شده. 

یک طالب دیگر از درونش و انسانیتش جدا شده. 

او رحم و مروتی که درونش است را نمی بیند. 

یک طالب تبدیل به یک زامبی یا آدم آهنی شده که فقط برنامه‌‌اش را اجرا می‌کند. 

یک طالب دیگر نمازش واقعی نیست و مکانیکی است. آن ظرافتی که نماز یا مدیتیشن میخواهد را از دست داده. 

یک طالب دیگر ندای درونش را نمی‌شنود. او آنقدر صدای بلندگوی اذان را بلند کرده، آنقدر بسم‌الله ‌اش را غلیظ و بلند میگوید که دیگر نسبت به ندای درونش کَر شده. 

یک طالب حتی این نوشته را تا آخر شاید نخواند چون قرآنی قطور برای خواندن دارد. 

تحلیل یک طالب کار سختی است. هر کدام از ما، من نویسنده یا شمای خواننده هر لحظه در خطر انحرافی شبیه انحراف طالبانی هستیم. 

همین نوشته‌ی من اگر سبب ایجاد یک اِگو در من بشود من با طالب فرقی ندارم. متوجه منظورم شدید؟ همین نوشته وقتی نوشته شود بلافاصله صلب و سخت میشود. پس نباید به آن چسبید. فقط آن حس درونی شما اصالت دارد ، آن برداشت لحظه‌ای شما. آن واقعی است و جاری. برای من هم آن ندای درونی من که خواستم شمعی بیافروزم، و مابقی همه حواشی است و غیر قابل استناد. پس حتی به این نوشته نچسبید! وقتی نوشتم و وقتی خواندی دیگر تمام! 




نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

جنگ و یوگا، انفجار ناآگاهیِ سایبری

اگر خواستید بگو بیام

دیوانه یا جویندۀ معنوی

عشق کجاست؟

تعهد به آگاهی

اول حال خودت را خوب کن!

اهل کدام قبیله‌ای؟

دوراهیِ زندگی

حرفهای خصوصی

از دیگری چه می‌خواهی؟