کار امروز-١٨ دسامبر ٢٠٢٣ - توجه به آگاهی

 کار امروز-١٨ دسامبر ٢٠٢٣ - توجه به آگاهی

***

خوب امروز هم کارم را شروع می‌کنم. کار من در این دنیا! 

در این لحظه! 

مقداری زمان و مقداری توجه به من داده شده و می‌خواهم آن را خرج کنم. 

راه‌های مختلفی برای خرج کردن این انرژی یا توجه وجود دارد. 

در مورد توجه این نوشته‌ها پایه‌های موضوع را روشن می‌کند!


https://www.unwritable.net/search?q=توجه&m=1


مثلاً می‌توانم توجه خودم را به چیزهای مختلف بیاورم. مثلاً به بدنم. یا به صفحات بی پایان اینترنت. یا به چرخه‌ی بی پایان ذهن. می‌توانم به حرف های نویسنده‌ای دیگر توجه کنم. می‌توانم به آدمهای اطرافم فکر کنم. می‌توانم به اشیاء اطرافم توجه کنم. و و و هزاران انتخاب دیگر! 

می‌توانم بروم برای پول درآوردن توجه خودم را به چیزی بدهم که یک بیزینسمن دیگر برای کارمندان طراحی کرده. می‌توانم به آدم‌هایی فکر کنم که نوشته‌های من را اصلاً متوجه نمی‌شوند و قضاوت و مسخره می‌کنند. 

می‌توانم به مخاطبانی فکر کنم که نوشته‌های من برایشان رِزونِیت می‌کند یعنی هم فرکانس هستند یا می‌توانم بگویم با من هم تجربه هستند. 

می‌توانم به فکر آینده توجه کنم. یعنی شروع کنم به خواستن فلان چیز در آینده! و شروع کنم به کار کردن برای رسیدن به چیزی در آینده! 


خوب این‌ها را گفتم تا بدانید تمام گزینه‌ها روی میز است! حال با توجه به تمام این گزینه‌ها لحظاتی قبل تصمیم گرفتم به خودم یعنی به بدن و افکار و احساساتم توجه کنم. و مقداری از آن افکار را اینجا بنویسم. بعد روی دیوار الکترونیکی شهر بگذارم برای قضاوت بشر! 


سالهای زیادی بود که من هم مسلمان ها را متوهم فرض می‌کردم. باور به یک خدای توهمی! وقتی ادیان دیگر را هم می‌دیدم توی دلم یا حتی زبانی مسخره‌شان می‌کردم. 

من هم برای مدت‌ها درگیر ذهن منطقی بودم. 

من هم مثل خیلی از آدم‌های اطرافم هر کسی که به چیزی فرای منطق من ایمان داشت مسخره‌اش می‌کردم! 

اقوام بدوی و زائران قبرها و انجام دهندگان مراسم و تشریفات معنوی یا مذهبی را توی دلم احمق خطاب می‌کردم. 

الان دوستان بسیاری هم دارم که مثل آن زمان من هستند. یعنی داخل منطق خودشان هستند. هر چیزی که با منطقشان نخواند احمقانه و متوهم می‌نامند! من هم که شروع به نوشتن این نوشته‌های معنوی کردم متوهم می‌خوانند و می‌خندند. این هم کارمای خود من است. بگذریم. قرار شد به خودم توجه کنم نه به اذهان دیگران! 


راستش را بخواهید اگر منطق شما کاملاً رشد کند و به حد بالای خودش برسد می‌فهمد که ناقص است. اگر هنوز کاملاً منطقی هستید یعنی منطق شما رشد نکرده! فکر نکنید شما دانا هستید و چندین میلیارد انسان احمق و نادان! 


بگذریم. خیلی درگیر مسخره کنندگان شدم. در یوگا ما به ذهن اهمیت نمی‌دهیم. به احساسات هم اهمیت نمی‌دهیم. به بدن و لذتها و رنجهای بدن هم اهمیت نمی‌دهیم. سوال اینجاست که پس به چه اهمیت می‌دهیم؟ 

جواب این است. 

به خود توجه! 

در یوگا توجه ما به خود توجه است. 

یعنی آگاهی از آگاهی! 

در ابتدای مسیر به افکار و احساسات و بدن خودمان آگاه می‌شویم و کم کم آگاهی ما از افکار و احساسات و بدن رها می‌شود. 

آگاه می‌شویم به خودِ آگاهی! 

و این چرخه ما را تا بینهایت می‌برد! 

می‌برد جایی که فقط آگاهی خالص هست. 

جایی که از نظر ذهن منطقی خالی و هیچ است. 

آن آگاهی خالص را نمی‌توانیم با ذهن و با کلمه توصیف کنیم. هر چه می‌گوییم و می‌نویسیم بدتر می‌شود. دیگرانی که هنوز در ذهن هستند بیشتر پرت می‌شوند! 

مثل حلاج که می‌گفت من حق هستم. و بر دار شد! 

چون دیگران نفهمیدندش! 

مثل عیسی که بر صلیب شد! 

چون دیگران نفهمیدندش! 




نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

میراثِ من!

پذیرشِ کامل

معنیِ زندگی

مهمترین کار ۳

چسبیدن به دنیا

مراقبهء نوشتن ۱۶ اردیبهشت

عشق چیست؟

در جستجوی سلامتی - مراسم غذا

خواستن و استغنا

فرمولِ حالِ بد