تنهایی و آرامش جاده

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 تنهایی و آرامش جاده

***

ساعت سه شب در جزیره ی ونکوور. موسیقی پیانو در حال نواختن است. 


https://music.youtube.com/watch?v=r2bFxxB6Zws&si=2f24BdoJ6Fzequ81


اسم موزیک شبهای پر ستاره است. تنها در جاده با نصف سرعت استاندارد حرکت می‌کنم. 

ترکیب موسیقی و جاده و راههای خالی و خانه‌های کارتونی بالاخره من را وامی‌دارد به نوشتن. 

بعد از دو ساعت رانندگی کمی هم خوابم می‌آید. ولی باید بنویسم. باید این لحظات خوب را بنویسم. 

باید به دنیا بگویم چقدر تنهایی و شب و جاده ترکیب خوبی است. 

اگر این را نچشی و بمیری چیزی را از دست داده‌ای! 


جاده آرامش خاصی دارد. برای ما آدم‌های درحال دویدن جاده توهمی از رسیدن دارد. وقتی در جاده ای فکر می‌کنی داری به جایی می‌روی. فکر می‌کنی داری حرکت می‌کنی. واقعا داری راه می‌روی. اما زندگی رسیدن به جایی نیست! 

زندگی بودن است. 

اما اکثر ما فراموش می‌کنیم. 

اکثراً می‌خواهیم به جایی در آینده برسیم. بیماری قرن یا بیماری بشر یا بیماری اصلی ذهن همین است. 

اما جاده کمی درد رسیدن را تسکین می‌دهد. 

جاده بخصوص در شب و بخصوص در تنهایی! 

مُسکن خوبی است برای درد رسیدن. 

این می‌شود که بعد از دو ساعت رفتن کناری می‌زنم و این قلم و کاغذ شیشه‌ای را برمیدارم تا همین را بنویسم. 

بنویسم تنهایی چه لذت بخش است. 

بنویسم تنهایی چه زیباست. 

رسیدنی در کار نیست. 


شاید هم می‌خواهم ثبت کنم. این لحظات رفتن را. 

رفتن از دوستی به دوستی دیگر! 

رفتن از عشقی به عشقی دیگر! 


راستی نگفته بودم! تارا دختر شش ساله که دختر بیولوژیکی من است در درجه‌ی اول دوست من است. بعدا دختر بیولوژیکی! 

دوستی، مهم تر است. 

دوستی همسان تر است. 

دوستی بدون چارچوب تر است. آزاد تر است. عاشقانه تر است. 

دارم از چادر یک دوست به خانه‌ی دوست دیگری می‌روم. 


لذت داشتن را چشیده ام. داشتن خانه! 

حالا نمی‌دانی لذت نداشتن چقدر زیاد است. 

خانه نداشتن. 

آرزو نداشتن. 

تو فقط هستی. مثل یک مسافر. 

از خانه‌ی یک دوست می‌روی به خانه‌ی دوست دیگر. 

این وسط نمی‌دانی تنهایی چه لذتی دارد. 

آنقدر لذت دارد که دوست داری بنویسی اش! 


نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین