رسیدن به اهداف

زمان خواندن 3 دقیقه ***

 رسیدن به اهداف

***


رسیدن به اهداف بیرونی ومادی چیزی است که آن هم، در لحظه اتفاق می‌افتد. 

وقتی به لحظه بیایی، وارد دنیای بی‌نهایتِ در‌ون می‌شوی. تمام اهداف بیرونی و مادی در اینجا، در اهمیت دوم قرار می‌گیرند. 

برعکسِ اکثر آدم‌ها که اصل را مادیات و جهان بیرون می‌دانند و فرع را معنویات و جهان درون. 

در حالتی که اکهارت از آن می‌گوید، اصل، درون است و فرع، بیرون. 


هر آنچه که در بیرون و در دنیای مادی متجلی می‌شود هم در درجۀ دوم اهمیت است. 


شما وقتی به لحظه متصل باشید دیگر اصلا به واقعیت بیرونی نیاز ندارید. چیزهایی که در بیرون می‌سازید از روی نیاز نیست. کارهای شما برای دریافت رضایت از بیرون نیست. 


شما در لحظه، کامل و بی نیاز و مستغنی هستید. 

هرگونه تلاشی برای ساختن بیرون از روی نیاز، بیهوده و پوچ است. ممکن است شما از روی نیاز، چیزی در بیرون بدست بیاورید ولی این باعث رفع نیاز اصلی و رضایت درونیِ شما نمی‌شود. 


حالتی که اکهارت از آن می‌گوید حالت اعتمادِ عمیق است. 

حس کردن قدرت درونی و یا همان اتصال به خداوند،  باعث میشود شما از ترس رها شوید. 

باعث می‌شود شما از دنیای بیرون هم رها شوید. 


رسیدن به اهداف بیرونی، شما را خوشحال تر نمی‌کند. خوشحالی واقعی از اتصال شما با خودِ اصلی تان بدست آمده است. 


شما نیاز به رسیدن به اهدافی در آینده ندارید. موضوع کفایتِ لحظه همین است. این یعنی همین لحظه کافیست. 

https://www.unwritable.net/search?q=کفایت+لحظه&m=1


اینجا، این ایگو و نفس شما نیست که بخواهد از رسیدن به اهداف بیرونی اعتبار بگیرد. 


اتصال به خداوند یا منِ اصلی، شامل رسیدن به تمام اهداف بیرونی، مثل پول و روابط و غیره هم می‌شود. 


هیچ چیز بهتر از این لحظه نمی‌شود. 

هیچ چیز کامل تر از خداوند نمی‌شود. 


اینجاست که شما بدون نیازِ درونی، میتوانید با جهان بیرون بازی کنید. رسیدن به اهداف بیرونی باعث بهتر شدن حال شما نمی‌شود. 

در این حالت از بیرون چیزهای زیادی به سمت شما می‌آید. اما این شما نیستید که این قدرت را دارید. این ها همه از قدرت درونی شماست که همان قدرت خداوند است. 


این همان حالتِ بی نفسی و یا بی ذهنی است. حالتی که مولانا از آن به عنوان نِی نام می‌برد. 

این شما نیستید که چیزی می‌سازید! بلکه خالق آگاه جهان از طریق شما چیزی خلق می‌کند. 

به عبارتی، شما فقط وسیله ای برای تجلی ارادۀ خداوند می‌شوید. 

مثل نیِ مولانا که خداوند در آن می‌دمد و شعرهای مولانا در بیرون متجلی می‌شود. 


این همان مفهومِ وحی است. هر کسی که توهم نفس و توهم ذهن و توهم زمان و آینده را درک کند می‌تواند کانالی برای تجلی ارادۀ خداوند بشود. 


چنین فردی توهم خود و نفس خودش را هم درک کرده است. 

چنین فردی فهمیده که نفسِ او نابود شدنی است. او با جریانِ خلقتِ خداوند هم راستا شده. 

او به مقام فنا رسیده. 

چنین شخصی، خود کاذبش کنار رفته و فقط خداوند و فقط معشوق باقیمانده است. 

عاشق، محو شده و تماما معشوق است که وجود دارد. 

او دستِ خداست. او تجلیِ ارادۀ خداست. 


اینجا وادی استغناست. 

شما بی نیاز از جهان هستید. بی نیاز از بیرون هستید. بی نیاز از دنیای مادی هستید. حتی بی نیاز از زمان و آینده هستید. 


شما وقتی به این نقطه برسید، دیگر چیزی بالاتر و بهتر وجود ندارد. خداوند شامل همه چیز است. برای همین است که رسیدن یا نرسیدن به دنیای مادی برای شما علی السویه است. 


***

این نوشته برداشتی است از این سخنرانی ١٢ دقیقه ای عمیق و پرمغز اکهارت. 

https://youtu.be/feyXZBhRwCY?si=xCme1iWa3hUOKmif



نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

به چه چیز متعهدی؟

رزومۀ واقعی من

برای تارا- آینده!

شکرِ خلقِ خدا

همین الان چطوری!

آنیچا! ... این نیز بگذرد!

تناقضِ تنهایی یا دیگری!

بچه دار بشویم یا نه؟

اگر خواستید بگو بیام