نوشتن به مثابه‌ی کارما!

زمان خواندن 1 دقیقه ***

 نوشتن به مثابه‌ی کارما!

***

در این مسیر کم کم تنها و تنها تر می‌شوی. خودت می‌مانی و خودت. کم کم فقط یک گفتگوی درونی برایت می‌ماند. وقتی گفتگوهای درونی را کم کنی آن مقداری که باقی می‌ماند قوی تر می‌شود. مثل اینکه کمتر حرف میزنی اما آن حرف کم تاثیرش بیشتر است. 

در این حالت هم تا حدود زیادی ذهن خاموش است اما گاهی ذهن و احساسات غلبه می‌کنند و شدید تر تو را می‌کشند. 

باز نیاز به آگاهی بیشتر و بیشتر داری! 

دراما های ذهنی و احساسی ات قوی تر شده‌اند. قضاوت هایت شدید تر و درست تر شده‌اند. 

ایگو یا ذهن تو همزمان با رشد تو قوی تر شده‌اند. درست مثل کشتی گیری که هرچه بیشتر قوی می‌شود حریف های قوق تری هم برایش پیدا می‌شوند. 

یا مثل بازی مار ‌و پله که هر چه بالاتر بروی مارها هم بزرگتر می‌شوند. 

کم کم حس می‌کنم همین نوشته‌ها دارد تبدیل به کارما می‌شود. 

بعضی نوشته‌ها دراما ایجاد می‌کند. مثلاً یک مسافرت ساده در ذهن و در نوشته‌ها تبدیل به دراما می‌شود. 

گاهی همین نوشته‌ها دست و پای من را می‌بندد. گاهی محدودم می‌کند. 

این که همه از طریق نوشته‌ها فلان چیز را میدانند یا فلان چیز را قبلاً نوشته‌ام. این طوری می‌شود که کاری که قبلاً کارما نبود حالا می‌شود کارما!

گاهی از همین نوشته‌ها هویت و شخصیت کاذب ساخته می‌شود. 

از موضع گیری ذهنی قبلی خودم یک هویت کاذب ساخته می‌شود. 

این خلاف آزادی است!

این ایجاد کارمای جدید است!

این حرافی اضافی است. 

باید کم کم تمرین کنم ننویسم!

اکهارت هم گفت لازم نیست خودت را توضیح بدهی!

مولانا بارها گفته خاموش!

گفت قلم ها را بشکن!

حافظ از رموز مستوری گفت! 

بروم تا اوضاع خرابتر نشده! 


نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

اگر خواستید بگو بیام

جنگ و یوگا، انفجار ناآگاهیِ سایبری

دیوانه یا جویندۀ معنوی

عشق کجاست؟

تعهد به آگاهی

اول حال خودت را خوب کن!

اهل کدام قبیله‌ای؟

دوراهیِ زندگی

حرفهای خصوصی

از دیگری چه می‌خواهی؟