حل اختلافِ خانوادگی
حل اختلافِ خانوادگی
***
اختلاف های خانوادگی تقریباً موضوعی همه گیر است. خیلی ها در پنهان کردنش استادند ولی بعضی ها هم مثل من انکارش نمیکنند.
مثلاً بعضی ها مثل منِ نویسنده، در موردش حرف میزنند و مینویسند و میخواهند که موضوع آشکار شود تا حل شود.
بعضی ها هم تا آخر عمر تحمل میکنند و با لباس سفید میآیند و با کفن سفید میروند. بعضی ها دادگاه را انتخاب میکنند و غیره.
داستان این است که هر آدمی نهایتاً در جستجوی آزادی و عشق است. هر کسی اما از راه خودش. پس راه هیچ دو نفری شبیه هم نیست.
شاید دو نفر زور بزنند مدتی با هم همراه شوند اما بالاخره یکی یا هردویشان تغییر میکنند. طبیعت و غریزه هم که نیروهای قوی ای هستند به مرور زمان تغییر میکنند. آدمها تغییر میکنند. هیچ قرارداد و قانونی نمیتواند مادامالعمر درست کار کند و قانون ازدواج نمیتواند عشق را روی کاغذ بیاورد!
اگر کسی به روشن شدگی و عشق برسد تمام مسائل برایش حل میشود. اما در دنیای مادی هیچ کس کامل نیست و بالاخره اختلاف نظر پیش میآید. دیر یا زود.
تازه اگر یکی از دو نفر هم به روشن شدگی برسد، هنوز طرف مقابل ناراضی است.
در مرحلهء بعدی در بهترین حالت، روابط به یک مذاکرهء دائمی تبدیل میشود.
اگر افراد کنترل کمتری روی خودشان داشته باشند به مشاجره تبدیل میشود.
اگر کنترل را باز هم از دست بدهند تبدیل به خشونت و دعوا میشود.
دو نفری که تا دیروز عاشق و معشوق بودند، به جنگ با یکدیگر مشغول میشوند! گاهی جنگ سرد و گاهی جنگ واقعی.
خیلی ها هم تنهایی را انتخاب میکنند و عطای رابطه را به لقایش ترجیح میدهند. رابطهها سرد و مکانیکی میشود و به بازیِ یک شبه و مستِ آخر هفتهها تقلیل مییابد.
اولین تلاش برای حل اختلاف خانوادگی این است که دونفر به صورت مجزا روی خودشان کار کنند.
اما این راه حلی یکجانبه است. یعنی حتی اگر یکی از دونفر به مقام عشق و تسلیم و پذیرش هم برسد نفر دوم هنوز ناراضی است. چون به عشق نرسیده و این را تقصیر نفر مقابل میداند. چون او هنوز عشق را از بیرون خودش طلب میکند و بالطبع اولین مقصر در بیرون کسی نیست جز خانوادهء نزدیک خودش.
قدم اول همیشه، کار کردنِ فردی روی خود است چون راه رسیدن به عشق و آرامش همیشه از درون است. هر کسی از درون به خدای خودش متصل است. اگر برای کسی این اتصال ضعیف باشد در بیرون دنبال عشق میگردد که قطعا پیدا نمیکند و در نتیجه، معمولاً ناراضی و طلبکار باقی میماند.
این اتصال درونی را نمیتوان برای کسی ایجاد کرد. هر کسی باید خودش به آن برسد و آن را انتخاب کند. پس انتخابی شخصی است. اگر کسی نخواهد به درون بپردازد و مراقبه کند هیچ راهی برای تغییرش وجود ندارد. لا اکراه فی الدین! کسی را به زور نمیتوان به بهشت برد! کسی را به زور نمیتوان از خواب بیدار کرد! کسی را به زور نمیتوان آرام کرد!
اما به هر حال این اختلاف ها هست. نهایتاً اختلاف خانوادگی تبدیل به اختلاف مالی میشود. و اختلاف مالی، صورت و ظاهر قشنگی ندارد. مثل دو گدای در حال جنگ که هردو از هم طلبکارند! دو نفری که هر دو از عشق و فراوانی محرومند و آن را از بیرون و از یکدیگر طلب میکنند. یادمان باشد که فراوانی هم در عشق است و اگر کسی به عشق و آرامش برسد به فراوانی هم میرسد.
حالا به صورت واقعی چه باید کرد؟
یا تنهایی و عزلت باید پیشه کنی یا وارد گود شوی.
تنهایی و عزلت هم راه حل نیست پس در واقع همهء ما وارد گود هستیم. چه بخواهیم چه نخواهیم!
واقعیت این است که اکثر آدمها روشن بین نیستند، کنترل کمی روی خودشان و احساسات شان دارند و درون خانواده و اختلافات خانوادگی حضور دارند!
حالا چه باید کرد؟
اولین و موثرترین راه این است که بپذیریم اختلاف خانوادگی وجود دارد. انکار و پنهان کاری، کار را بد تر میکند. فرار و عزلت هم راه حل نیست. ناامیدی راه حل نیست!
باید همزمان که روی خودمان کار میکنیم سعی کنیم اختلاف را از جنگ و مخاصمه و خشونت به سطح مذاکره بیاوریم.
پس به طور خلاصه:
همانطوری که روی خودمان کار میکنیم، اختلاف را بپذیریم، سطح اختلاف را از جنگ، به مذاکره بیاوریم و بپذیریم که شاید در مذاکره تا آخر عمر بمانیم. ناامید نشویم. بپذیریم که روابط نوعی مذاکرهء دائمی است. خودمان را جای طرف مقابل بگذاریم. دیگری را از خودمان بدانیم. دیگری را و خودمان را درک کنیم.
نهایتاً بدانیم انسانها موجوداتی احساسی هستند و منطق معمولاً برد کمی دارد.
احساسات خودمان را مشاهده کنیم و بشناسیم و احساسات دیگران را هم مشاهده کنیم.
و مثل همیشه، مبدأ مختصات زندگی، یعنی مرگ را در نظر داشته باشیم. مرگ چیزی است که زندگی را تنظیم میکند.
با دیدن و تامل در مرگ، زندگی و تمام سختی هایش، تمام اختلاف ها و درگیری ها، کوچک و بی اهمیت میشوند.
به طور خلاصه، دیدن مرگ، زندگی را بهتر میکند.
روابط را هم بهتر میکند.
شاید دیدن مرگ، عشق را هم بیشتر نمایان و دست یافتنی کند. و یادمان باشد که مرگ را به تنهایی تجربه میکنیم. همانطور که عشق را.
و اتصال را.
و خدا را.
نظرات