تبلیغات ممنوع!

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 تبلیغات ممنوع!

***


بعد از انقلاب اسلامی در ایران برای مدتی هرگونه تبلیغات ممنوع بود. دوران کودکی من که مقارن با اوایل انقلاب بود همزمان شد با باز شدن تدریجی اقتصادی و شروع مجدد تبلیغات شرکت‌ها. 

از تبلیغات بازار که بگذریم تعدادی از دوستان مدتی است که از این نوشته‌ها رنجور می‌شوند و این‌ها را تبلیغات می‌نامند. تبلیغات با همان بار منفی که در فرهنگ ما هست. 

تبلیغات در فرهنگ ما یعنی حرف‌هایی که مقداری دروغ در آن هست. یعنی تقریباً حرف پوشالی. تبلیغات یعنی حرف های باد شده. یعنی طبل توخالی! یعنی بلوف. 


وقتی انسان‌ها در مسیر معنوی تجربیاتی بدست می‌آورند درست مثل بیدار شدن از خواب است! یا پیدا کردن گنج! یا یافتن اکسیر. 

هیجان زیادی دارد. شبیه آن دانشمندی که پس از بدست آوردن شهودی در مسأله‌ی ریاضی از حمام بیرون پرید!

مثل اینکه گنجی پیدا کرده باشی که نا تمام است! 

سرچشمه‌ای از خوبی ها که هیچگاه تمام نمی‌شود. 

بنابراین عجله می‌کنی که این را به دیگران بدهی! می‌خواهی دیگران را هرچه زودتر از خواب بیدار کنی!

می‌خواهی رنج دیگران را کم کنی! 

وقتی ریشه‌ی رنج های بشر را میدانی؛ می‌خواهی سعی کنی آن‌ها را کم کنی. 

شروع می‌کنی این طرف و آن طرف فریاد زدن!

شروع می‌کنی به نوشتن! شروع می‌کنی به گفتن! 

اما از طرف دیگر آدمها را می‌بینی که در رنج هستند! همان رنج‌هایی که تو قبلاً میکشیدی. 

با نیت خوب و قصد خیر میخواهی آن‌ها را از رنجهایشان برهانی و راه رهای خروج از رنج را به اطرافیان خودت نشان بدهی. 

هرچه تلاش می‌کنی نتیجه‌ی معکوس می‌گیری!

تو را به دروغگویی متهم می‌کنند!

تو را به تبلیغات پوشالی متهم می‌کنند!

تو را محکوم به کفر و اعدام می‌کنند!

مثل حلاج بر دارت میکشند!

مثل عیسی بر صلیب می‌روی! 


اما تو چیزی را یافتی به نام پذیرش! به نام تسلیم! یعنی حتی در مورد رنج دیگران هم باید همان پذیرش را نشان بدهی! 


تو مثل تمام عاشقان فهمیده‌ای که عشق بدون شرط وجود دارد!

می‌دانی عیسی توانست به صلیب کشندگانش را دوست بدارد!

او برای آنها طلب بخشش می‌کرد! 


این‌ها را قصه و شعار نمیدانی! 

این‌ها را تجربه کردی و واقعی می‌دانی! 


اینجاست که پذیرش می‌آید! تو رنج بشر را هم میپذیری! گمراهی بشر را هم میپذیری! 

اگر به تو اتهام شعار دادن یا دروغگو بودن بزنند خشمگین نمی‌شوی! 

اگر تو را طرد کنند آزرده نمی‌شوی! 

تو نیازی به پذیرش دیگران نداری!

بازی عشق را فهمیده‌ای!

گوی سبقت را ربوده‌ای! 

معنای سکوت را می‌دانی! 

وقتی دیگران رنج می‌کشند فقط شفقت و مهربانی در تو ایجاد میشود! حتی اگر کاری نتوانی انجام بدهی.  

وقتی تو را تخطئه می‌کنند میفهمی زمانش نرسیده! 

تو به مقام صبر رسیده‌ای! 

می‌دانی ایگو و توهم رفتنی است! 

اما صبر هم داری. شاید هزاران سال دیگر!

اما بالاخره رفتنی است! ماندنی همیشه می‌ماند. 

آن نانوشتنی تنها چیزی است که می‌ماند!



نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

اگر خواستید بگو بیام

جنگ و یوگا، انفجار ناآگاهیِ سایبری

عشق کجاست؟

تعهد به آگاهی

اول حال خودت را خوب کن!

اهل کدام قبیله‌ای؟

دوراهیِ زندگی

حرفهای خصوصی

از دیگری چه می‌خواهی؟

منِ خوب و دیگریِ بد