یک سال بعد از ویپاسانا

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 یک سال بعد از ویپاسانا

***

یک سال پیش در چنین روزهایی در داخل دوره‌ی ویپاسانا بودم. آن ده روز طاقت فرسای طلایی! 

سرنوشت من در آن ده روز عوض شد. چشمم به واقعیت باز شد. 

جهان را همانطور که بود دیدم! نه آن طور که ذهنم می‌خواست! ویپاسانا یعنی دیدن آنچه هست! 

ویپاسانا هدیه‌ی بودا بود به ما. هدیه‌ای که بعد از حدود ٢۵٠٠ سال هنوز کار می‌کند. اما باید به حدی از رنج برسی تا حاضر باشی آن ده روز را هزینه کنی. البته این یکی از هزاران مسیر است. مسیر بودا. یکی از موثرترین مسیرها. 


از بودا متشکرم. به خاطر بودن اش. 

از تمام رنج هایم ممنونم به خاطر رساندن من به آن ده روز. 

از تمام معلمهایم!

از تمام کتک هایی که خوردم. روحی و جسمی!

از معلمان یوگای بدن متشکرم. 

از معلمان مدیتیشن متشکرم. 

از گوئنکا و پیشینیان و پسینیان اش. 

از تمام داوطلبان ویپاسانا. 

از معلمهای ویپاسانا از آشپز ویپاسانا از رسول رسولی. 

از کارزتن. از همه‌ی کسانی که اسمشان یادم نیست. 

از داوطلبان گم نام این شجره‌ی طیبه. 

از کسانی که این تکنیک را بدون دستکاری و با امانتداری از بودا سینه به سینه منتقل کردند. 

از همسرم که زشتی خشونت خودم را جلوی چشمانم گذاشت. 

از کشور کانادا که بستری شد برای تجربه‌ی ویپاسانا. 


من یک سال پیش چشمانم باز شد. 

یک سال پیش فهمیدم چیزی فرای ذهن هست. 

فهمیدم چیزی فرای احساسات هست. 

فهمیدم ایگو کجاست. 

فهمیدم رنج ها از کجا می‌آیند. 


این یک سال به اندازه‌ی کل عمرم ارزش داشت. 

فهمیدم رنج اضطراب از کجاست. 

تا حدودی فهمیدم مدیتیشن چیست. 

فهمیدم سکوت ذهن یعنی چه!

فهمیدم چطور می‌توان ده روز در بهشت بی ذهنی زندگی کرد. 

فهمیدم دادن گرفتن است. 

فهمیدم گیاهخواری چیست. 

فهمیدم حقیقت در کجا بدست می‌آید. 


فهمیدم اکسیر حیات کجاست. 

کم حرف زدن را تمرین کردم. 

کم نوشتن را. 

بودن را تمرین کردم. 

بودا بودن را. 

بودا شدن را. 

خود بودا را. 


نظرات

‏شهره گفت…
برای منم دعا کن بشه. دیدی گفتم فقط میدونم یه چیزی هست.

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین