ذهن، زیرِ نورِ ماه!

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 ذهن، زیرِ نورِ ماه!

***


ساعت سه صبح! ماه دوباره کامل شده. ماه عادت دارد ماهی یکبار گرد شود. زیبا و بزرگ و جذاب. ماه، عادت ماهیانه دارد!


اما من به چیزی عادت ندارم. مدتهاست که عادت ها را در خودم از بین برده ام. عادت یعنی چرخیدن به دور چیزی. مثل ماه. 


عادت های ذهنی اولین عادت هایی است که از بین برده ام. 


مثلاً این که چطور بنویسم! نه اصلا! 

برنامه‌ریزی نمی‌کنم. پیش فرض ها را از بین برده ام. الان هیچ پیش فرضی ندارم. 


هر بار که از خواب بیدار می‌شوم، مثل بچه‌ای که دوباره متولد شده شروع میکنم به کنجکاوی! 

شروع می‌کنم به جستجو برای این که بفهمم برای چه بیدار شده‌ام. 


داستان را از اول می‌نویسم! 

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود!

من بیدار شدم!

ساعت سه صبح است. سکوتش، سرشار است. ماه کامل است. من خدا هستم. به نام خدا! من خدا هستم!

همان خدایی که جز او نیست!

من می‌توانم با کلمات بازی کنم. دوستان خوبی دارم که می‌توانم با آنها حرف بزنم و یا راه بروم. اما خدا بهترین و ساکت ترین دوست من است. 

دوستی که گوش دادن بلد است. 

دوستی که قبل از حرف زدن، می‌داند چه می‌خواهم بگویم. 

دوستی که اصلاً به جای من هم حرف میزند. اصلاً من خود اویم. 

حالا، راحت تر می‌شود گفت من خدا هستم! 

چند صد سال از زمان حلاج گذشته! هنوز هم ریسک دارد ولی شاید کمتر! 


هنوز هم این ریسک را دارد که شخصیت تو را دار بزنند. 

هنوز هم این ریسک هست که بگویند فلانی دیوانه شده! تارک دنیا شده! قاطی کرده! با خودش حرف می‌زند. مدام چرت و پرت مینویسد!

اما بگذار بگویند، 

چرا؟ 

چون آنها هم خدا هستند. اصلاً خدا هر کاری بخواهد می‌کند. 

خدا، عیسی را بالای صلیب برد. 

خدا، حلاج را بر دار کشید. 

خدا، می‌نویسد. 

خدا، می‌خواند. 


حالا کار من ساده تر می‌شود. من کاری ندارم. خدا همۀ کارها را انجام می‌دهد. 

چیزهایی که لازم است بدانم را میدانم. چیزهایی که لازم است بنویسم را می‌نویسم. به کمک خدا! با خدا!


سالها بود که از این کلمه اجتناب می‌کردم، حالا که رازها فاش شده دیگر ابایی ندارم! 

معلوم شده نانوشتنی، همان خداست! 

معلوم شده، من خدا هستم! معلوم شده، تو خدا هستی. 

پس دیگر چیزی برای پنهان کردن ندارم. 


این نوشته‌ها را خدا می‌نویسد! خدا پخش میکند! خدا می‌خواند! خدا می‌فهمد! 

من که باشم! تو که باشی؟


شعر چیست؟ نثر کدام است؟ 

من کیستم؟

مسوولیت من چیست؟ 

پول در آوردن و مُردن؟ خوردن و خوابیدن؟ 

نه! 

مسوولیت من فقط یک چیز است! 

بودن! 

مثل خود خدا!


باید مثل خدا بشوم. باید بودن را از خدا یاد بگیرم. تنها کارِ خدا بودن است. 

بودنی تمام و کمال! 

بودنی فراگیر. 

شامل شونده. 

ساکت. بزرگ. قوی. تنها. 



نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

به خدا اعتقاد داری؟

دردِ خودپرستی

روزۀ واجبِ ذهن!

رزومۀ واقعی من

فیلم معنویِ Inside out

هم هویت شدگی باذهن

براچی میری اینستاگرام؟

من هستم، پس خدا هست!

ترس از تنهایی و مرگ

نقشۀ گنج