جهان درون یا جهان بیرون

زمان خواندن 2 دقیقه ***

جهان درون یا جهان بیرون

***


مشاهدات من نشان داده است که دو جهان هست. یکی جهان درون و دیگری جهان بیرون. 


جهان درون همان افکار و احساسات و چیزهایی است که در درون من میگذرد. 

جهان بیرون هم در و دیوار و خانه و ماشین و درخت ها و آدمها هستند. جهانی که با حواس پنجگانه دریافت می‌شود. 


کدام جهان اصلی است و کدام فرعی؟

وقتی کودک هستیم نگاهمان به بیرون است. مقایسه و رقابت. درک جهان بیرون. کشف فرمول‌های فیزیک و شیمی. لمس لذت ها. همسر و فرزند. جامعه و غیره. در این حالت توجه تو به جهان درون خیلی کم است. اینجا تو بیرون را واقعی و درون را خیالی میدانی. 


اما وقتی دوباره متولد بشویم و بزرگ بشویم ناگهان جهان درون مهم می‌شود. وقتی چشم سوم به درون باز شود تازه می فهمی هر آنچه بیرون بوده در درون تو درک می‌شود. 

تصاویر و صداها و حس ها همه در درون تو ایجاد و تفسیر می‌شوند. 

جهان بیرون، عملاً تا وارد جهان درون نشود واقعی نمی‌شود. جهان بیرون زیرمجموعه‌ای از جهان درون است. اینجا تو بیرون را خیالی و درون را واقعی میدانی!


این شروع بیداری است. یعنی توجه به درون. اینجاست که میفهمی جهان درون را که بسازی، جهان بیرون ساخته می‌شود. 

اینجاست که تو توقع و انتظاری از بیرون نداری. 


اینجا میفهمی هر چه در درون بسازی بیرون همانطور است. اگر درونت شادی و سرور بسازی کل جهان بیرون تو هم سرشار از شادی می‌شود. 

پس تو هرگز غمگین نمی‌شوی. 


بیرون را قشنگ می‌بینی. 

اینجا عظمت در نگاه توست. زیبایی در چشمان توست. 

زشتی ها را هم زیبا می‌بینی. 

شیطان را هم مخلوق خدا می‌بینی. 

به مقام رضا میرسی. 

جز دوست چیزی دیگری نمی‌بینی. 


اینجا همه خوبند. آدمها همه خوبند. 

مثل حافظ که گفت چه مستور و چه مست. 


مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند

ما دل به عشوهٔ که دهیم اختیار چیست؟


خلاصه اینکه 

اگر جهان درون ات را خوب کنی کل دنیا خوب میشود. 

اگر حال خودت را خوب کنی کل دنیا خوب میشود. 


بر این مبنا اهمیت جهان درون بیشتر از بیرون است. وقتی حواست به درونت باشد همه چیز درست می‌شود. 

یعنی باید همواره به حالت درونی خودت توجه کنی. این توجه یعنی به صورت مداوم به افکار، احساسات و بدن توجه کنی. 

وقتی این توجه کامل و مداوم باشد سلامت جسمی ‌ روانی حاصل می‌شود. 

با رسیدن به آگاهی و سلامت جسمی و روانی، سطح انرژی بالا می‌رود و کارهای بیرونی از جمله روابط، مسایل اقتصادی و غیره خود به خود درست می‌شوند. 


وقتی حالت درونی درست و سرشار از حضور باشد، زندگی بیرونی تشکیل می‌شود از حضور در ارتباط با دیگر انسانها. ارتباطات با دیگر انسانها هم که با حضور باشد موثر و گسترانندۀ حضور خواهد بود. اینطوری جریان حضور و آگاهی در ارتباطات پیدا می‌شود و خودبخود تمام مسائل بیرونی هم به نحو احسن حل و فصل خواهد شد. 





نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

به خدا اعتقاد داری؟

دردِ خودپرستی

روزۀ واجبِ ذهن!

رزومۀ واقعی من

فیلم معنویِ Inside out

هم هویت شدگی باذهن

براچی میری اینستاگرام؟

من هستم، پس خدا هست!

ترس از تنهایی و مرگ

نقشۀ گنج