درون یا بیرون

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 درون یا بیرون؟

---

از هند پرواز کردم به لندن. از همان بالا معلوم بود. خانه های نامرتب هند در برابر خانه‌های مرتب انگلستان. از بالا که دیدم تحسین کردم. با خودم گفتم اینها که از بالا اینقدر مرتب زمین را درست کرده‌اند حتما آن پایین عالی است! همان اشتباه همیشگی. همان انگیزه‌‌ای که برایش مهاجرت کردم. 

وقتی در لندن فرود آمدیم حدود ١٨ ساعت زمان داشتم. یک خانه رزرو کردم و سوار اتوبوس دوطبقه شدم که هم گشتی بزنم و هم شب به خانه‌ی مرتب خودم برسم! هوا داشت کم کم سرد و تاریک میشد و حدود ١٢ ساعت پرواز آثارخستگی اش رو روی من نشون میداد. 

کمی نگران توی اتوبوس بودم که پیغام داد کنسله! فقط به خانم‌ها کرایه میده! خلاصه با اینکه پول رو کامل داده بودم قبول نکرد و من موندم بی جا! با بغل دستی ام صحبت کردم یه هتل رو نشونم داد رفتم گفتند پره! یه ماشین گرفتم دو سه تا هتل دیگه رو هم چک کردم همه پر بود! هوا داشت سرد میشد و من لباس گرم نداشتم پس مطمئن ترین جا فرودگاه بود. یه ماشین گرفتم اومدم فرودگاه و دارم از توی فرودگاه براتون می‌نویسم. بقل دستی ام توی اتوبوس گفت پدرزنش رو مرده روی مبل پیدا کردند و توی یخچال و دیده و همه غذاهاش حاضری بوده! در تنهایی مرده! 

هدفم نتیجه گیری یا مقایسه نیست. انگلیسی ها بیشتر از همه‌ دنیای بیرون رو درست کردند. کشتی ساختند و تقریباً کل دنیا رو گرفتند. با نظم و ترتیب و خشونت تقریباً ببشتر کره‌ی زمین رو زیر سیطره ‌ی خودشون داشتند. زبانشون رو تبدیل کردند به زبان دنیا. ولی اینها همه بیرونه! درون تقریباً ربطی نداره به بیرون. 

خیابون های اینجا تمیز و مرتبه. درست برعکس هند. 

اما احساسی بهم میگه درون ها خالی و سرده. 

درست برعکس هند. 

یک بار دیگه روی یوگا مت ام خوابیدم. فرقی نداره توی فرودگاه لندن باشه یا شهر یوگا. اگر درونم درست باشه محیط زیاد مهم نیست. خواب اینجا هم بهم چسبید. دو ساعت کافی بود. 

حالا دیگه این تصمیم با شماست که می‌خواهید به بیرون بپردازید یا به درون! 




نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین