حال من خوب است، اما تو باور نکن

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 حال من خوب است، اما تو باور نکن

---

اگر ٢۴ ساعت دیگر بمیرم باز هم می‌نویسم. 

اگر ٢۴ ساعت دیگر هم بمیرم باز صبح حدودای چهار یا پنج پا می‌شوم می‌روم با آسمان با کوه با چمن خداحافظی می‌کنم. 

اگر ٢۴ ساعت دیگر هم بمیرم به یاد گذرای ابرها لبخندی می‌زنم. 

اگر ٢۴ ساعت دیگر هم بمیرم باز همین را می‌نویسم که الان! 

حال من خوب است. 

اما تو باور نکن! 

تو به فکر حال خودت باش!

من را گول زده‌اند. 

با کمی صحبت عقلم را از دست داده‌ام. 

حال من خوب است حتی اگر ٢۴ ساعت دیگر بمیرم. 

شاید کمی بترسم! اما ترسش بیشتر از ترس آمدن عنکبوت توی لباسم که نیست! 

اگر بیست و چهار ساعت دیگر هم بمیرم با مورچه‌ها با مگس با حشره‌ها آن طرف قرار می‌گذارم. 

اگر بیست ‌ چهار ساعت دیگر بمیرم مشکلی نیست. 

امروز با تارا حرف زده‌ام. 

حسابی ادا و شکلک هایم را در آورده‌ام. 

چند صفحه برایش نوشته‌ام. 

سعیده هم از پس خودش برمی‌ آید. 

مادرم در سرزمین اجدادی اش کمی بیشتر آرامش دارد. 

برادرها و خواهرها هم توی مسیرند. 

همه خوبند. شُکر! 

سفر هندوستان را رفته‌ام. 

سکس را تا حد زیادی امتحان کردم. 

غذا را. تنبلی را. 

مزه ها را. نگاه ها را. 

هنوز مزه‌ای بقل کردنهای تارا یادم هست. 


حال من خوب است اما تو باور نکن. 

نه تنها حال من بلکه هیچ چیز را باور نکن! 

مخصوصاً حرف‌های عجیب و غریب من یکی را! 


از چهل که بگذری کمی خُل می‌شوی!

فشار چهل سال جهل دیگر امان ات نمی‌دهد!

وا می‌دهی!

بقیه‌اش آفساید است!

کمی فرجه‌ی بیشتر برای چند روزی حرافی بیشتر! 

کمی اشک ریختن بیشتر!

همین!


بعد تمام می‌شوی!

تمام و کمال!

دیگر تمام راه‌های گول زدن خودت را یادگرفته‌ای. 

حرفی نداری!


جز چند کلمه‌ی پراکنده!

کسی نمی‌فهمد!

میان نفهم ها خیلی خوش می‌گذرد!

میان ساکت ها!

میان رندها!

میان مست ها!

توی بهشت!


حتی اگر بیست و چهار ساعت دیگر بمیرم! چه عالی!

شکر اندر شکر است!







نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین