مرگِ زیبا
مرگِ زیبا
***
داستان زندگی اینطور است.
وقتی به این دنیا پرت میشویم. یک وجودی را حس میکنیم. وجود خودمان را. میفهمیم چیزی هست به نام خود. چیزی به نام وجود.
بدیهی ترین درک این است. درک وجود. وجود داشتن خود. فعلاً با خدا کاری ندارم. درک خود ساده است.
موضوع دوم مرگ است. از ابتدای زندگی این را میفهمیم که ما رو به سوی مرگ داریم. این بدن و این شخصیت رفتنی است.
این هم عملی ترین درک است. واضح ترین درک. ساده ترین واقعیت موجود.
حال ترکیب این دو چه میشود؟
با ترکیب این دو میفهمیم که وجود باقی میماند ولی شخصیت ما میمیرد.
و کل داستان زندگی این میشود،
عاشقِ وجود شدن و زیبا مردن.
برای نفس توهمیِ ما، مرگْ زشت و بد و ترسناک است. ما در فرار از مرگ از هم سبقت میگیریم. مالکیت را اختراع میکنیم. برای خودمان نام و شهرت میطلبیم. میخواهیم هویت هایی برای خودمان دست و پا کنیم. فکر میکنیم کسی هستیم.
در حالیکه در ماجرای زندگی، ما همانقدر مهم هستیم که یک قورباغه یا یک ماهی یا یک مورچه یا یک برگ.
اگر تفاوتی هست فقط در درک وجود است. و در زیبا مردن.
شاید یک قورباغه هیچگاه زیبا مردن را نفهمد ولی ما میفهمیم. این تفاوت ماست.
شاید یک مورچه درکی از عشق به وجود نداشته باشد ولی ما داریم.
وجود هم همان خداست.
وجودِ فراگیر هستی.
وجودِ نانوشتنی.
پس کارِ ما در این دنیا، عاشق وجود شدن است و زیبا مردن.
مردن مولانا در شمس.
مردن حافظ در پیر مغان.
این مردنی است که تو را زنده میکند. تو را در وجود ابقا میکند. واگر شخصیت خودت را نتوانی بکشی، نابود خواهی شد.
تنها اکسیر حیات، مردن در وجود ازلی و ابدی است.
کشتن منیت هایت.
کشتن هویت هایت.
کمرنگ شدن.
عاشقانه مردن.
زیبا مردن.
و فهم این که تو، فقط رشتهای ناچیز از وجود هستی. فهمی که سهراب داشت. فهمی که اکهارت دارد. فهم سعدی و حافظ. فهم مولانا. فهم سادگورو و اوشو. فهم من و تو. هرکس به اندازۀ گنجایش خویش.
با این فهم، ما رقصان میمیریم. زیبا میمیریم. آرام میمیریم. عاشقانه میمیریم.
بدون این درک، ما ترسان و زشت میمیریم.
وقتی این را درک کنیم میتوانیم شعر بخوانیم. غزل بنویسیم. میتوانیم مثل مولانا سماع کنیم. مثل حافظ عشق بازی کنیم.
این امکان هست که خودمان عشق شویم.
خودمان را در وجود حل کنیم.
شفاف شویم.
سبک شویم.
خدا شویم.
با این درک، ما عاشقانه زندگی میکنیم. این چند روز را درست زندگی میکنیم.
بر رنج خود و دیگر موجودات نمی افزاییم.
پس یادمان باشد.
مرگ بد نیست. مرگ زشت نیست.
آنچه توهم است، توهمِ خود است. توهمِ شخصیتی به نام من.
منی وجود ندارد.
این بدن و این ذهن و این هویت را کمرنگ کنید.
این اسم ها و قرارداد ها، همه پوچ است.
همه نابود شدنی است. همه آفل است.
آنچه بد است ناآگاهی است.
آنچه نادرست است خیره سری است.
آنچه نادرست است، باور به بودن چیزی است که ما نیستیم.
آنچه نادرست است، فراموشیِ مرگ است.
این فراموشیِ مرگ است که باعث میشود زیبا زندگی نکنیم.
این فراموشی مرگ است که باعث میشود عاشقانه نمیریم. عاشقانه نرقصیم. عاشقانه با بچهها بازی نکنیم.
نظرات