صدای سخن عشق *** هر چه از عشق بنویسم کم نوشتم و هرچه از عشق ننویسم، بیهوده و پوچ است. وقتی سخن از عشق باشد، ما فارسی زبانان خیلی ثروتمندیم. وقتی سخن از عشق باشد ما حافظ را داریم. مولانا را داریم. سعدی را داریم. ما فارسی زبانان هزاران گنج خاموش نشدنی داریم. هزاران بیت از حافظ و مولانا که ثروتی تمام نشدنی است. ما فارسی زبانان میتوانیم فقط باشیم و حافظ بخوانیم. میتوانیم فقط مثنوی و دیوان شمس بخوانیم و مست شویم. ما میتوانیم شجریان گوش بدهیم و اشک بریزیم. چند روزی است با فرزین رنجبر، هر روز بهترین کارم مز مزه کردن یک شعر از حافظ است. گاهی شعرهای حافظ را اگر درک نمیکنیم، ایراد از خودماست. شعر حافظ ماجرای عشق بازیهای اوست. اگر عشق بازی نکرده باشی برایت نامفهوم مینماید. حافظ را نمیتوان فهمید. شعر حافظ مثل راز گل سرخ سهراب است. کار ما فهمیدن شعر حافظ نیست. ما باید در افسون آن شناور باشیم. ما باید درخواست کنیم از حافظ، از مولانا، باید گدای کوی آنها بمانیم. باید اشک بریزیم باید پاک شویم. باید سحرخیز شویم. باید تنها شویم. باید درویش شویم. باید از خودپرستی رها شده باشیم. ا
نظرات