اینجا شرح داستان یک سفر معنوی است برای کسانی که با هم همسفریم. شاید اینجا دجلهی نیکیهای من* باشد؛ چرا نوشتن؟ چون صُراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند؛ من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست؛
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی ...
مادر
دریافت پیوند
فیسبوک
X
Pinterest
ایمیل
سایر برنامهها
زمان خواندن 0 دقیقه ***
مادر
مادر يعنى زندگى
مادر يعنى سينه اى به زيبايى برگ درخت
مادر يعنى اشك
مادر يعنى عشق
مادر همان آغوش است
مادر همان گرماى زندگى است
مادر يعنى كل طبيعت
مادريعنىالههىحيات
دریافت پیوند
فیسبوک
X
Pinterest
ایمیل
سایر برنامهها
نظرات
برای تجربهی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!
زمان خواندن 4 دقیقه *** پول و سکس *** حدود ساعت ۵ صبح بیدار میشوم. یک حس خلأ درونی وحشتناک سراغم آمده. خلأ شدید زن! از درون چیزی دارد من را میخورد! سعی میکنم خودم را آرام کنم. مدتی میاندیشم! دیگر طاقتم تمام میشود! باید بنویسیم! این خلأ زنانگی دارد من را میکُشد. تئوری اش را میدانم. عرفا میگویند ما کامل آفریده شدهایم و به تنهایی میتوانیم بی نیاز و مستقل زندگی کنیم. اما من در این شهر نه! یا باید از این شهر بروم یا کسی را پیدا کنم! در این شهر که اندامهای جنسی مدام از در و دیوار آرامش درونم را تکه و پاره میکنند جای ماندن من نیست. با خودم تصور میکنم بروم با همسر قبلی ام صحبت کنم. به پایش بیافتم. بگویم کم آوردم. در این بازی استقلال؛ شکست خودم را اعلام کنم. به دریوزگی تن بدهم! التماس اش کنم. بگذارد همان سکس نیم بند را داشته باشیم! مثل بندهای که برای اربابش به زمین می افتد و زجه و التماس میکند! اعلام کنم کم آوردم. این خلأ زنانگی دارد از درون من را میخورد! فکر رفتن به بار و رستوران و بدست آوردن این دخترهای به ظاهر زیبا برا...
زمان خواندن 5 دقیقه *** خودارضایی! *** یک هفته؛ دو هفته! سه هفته! میتوانی حدود سه هفته تجرد را تحمل کنی! کم کم انرژی مردانه جمع میشود! کم کم به دنیای رویا و خواب ها تسری مییابد. اصولاً این چیزی نیست که کسی در مورد آن صحبت کند! این موضوعی است که در فضای عمومی سرکوب شده! اما آمار فیلم های پورن سر به فلک میکشد! خیلی ها هم هستند که هر روز خودارضایی میکنند! هم مردها و هم زن ها! اما افراد خیلی کمی در مورد آن صحبت میکنند. افراد خیلی کمتری در مورد آن مینویسند! نوشتن در مورد چنین موضوعاتی جرأت زیادی میخواهد! باید قید قضاوت دیگران را بزنی! دیگران مدام در حال قضاوت هستند! اما اشکالی ندارد! حتی خیلی از آدمهای متاهل را میشناسم که خودارضایی میکنند! مذهب میگوید حرام است و گناه کبیره! بعضی دکتر ها و روانشناس ها میگویند خوب است و مفید! یوگا میگوید بهتر است نباشد! بهتر است این انرژی به جاهای دیگر هدایت شود! مذهب که همیشه نظرات قطعی میدهد و عموماً نتیجهی عکس دارد! انسان به هرچیزی که از آن منع شود حریص تر میشود. این خاصیت ذهن است! ...
زمان خواندن 3 دقیقه *** هم هویت شدگی باذهن *** در اوایل کتاب قدرت حال، اکهارت از یک وجودی صحبت میکند که تقریباً همان مفهوم خداست. البته او میگوید این مفهوم یا وجود یا حالت توسط ذهن قابل درک و توضیح نیست. بودن یا درک وجود، در جایی عمیق تر از ذهن درک میشود. در جایی سوال کننده از اکهارت میپرسد بزرگترین مانع برای درک این وجود چیست. و اکهارت به طور صریح میگوید هم هویت شدگی با ذهن. اما ببینیم ذهن چیست و هم هویت شدگی با ذهن چیست. ذهن ابزار بقای ما در زمین است. ذهن بزرگترین عامل تغییراتی است که انسان روی زمین ایجاد کرده. تمام ساختههای بشر اول در ذهن انسان ساخته شده. پس ذهن انسان نوک پیکان تکامل است. اما هم هویت شدگی با ذهن چیست؟ این یعنی ما خودمان را ذهن بدانیم. یعنی فکر کنیم آن فکر کنندهی درون سر، ما هستیم. یعنی فکر کنیم این ما هستیم که داریم فکر میکنم یا حرف میزنیم. در نوشته ی چهار قسمت ذهن در مورد قسمتهای مختلف ذهن صحبت کردیم. شناخت این ذهن و قسمتهای آن و نحوهی کارکرد آن شاید بزرگترین کار یک انسان باشد. شاید ...
زمان خواندن 1 دقیقه *** کون گشاد *** با دوستی صحبت میکردم. دوستی قدیمی که از قضا خیلی هم باهوش بوده و کارهای مختلفی انجام داده. در گفتگوها مدام داستانی از گذشته را بازآفرینی میکرد و خودش را قربانی گذشته میدانست. مثل اکثر آدمها. چون مراقبه را کنار گذاشته بود این فرآیندِ ذهن خودش را نمیدید. بدتر از آن، خودش را به شدت قضاوت میکرد. به خودش میگفت تنبل و کون گشاد. خدا میداند در گفتگوهای درونی اش چقدر این صفت و چیزهای بیشتری به خودش نسبت میدهد. و وقتی این کار را تکرار کنی بعد از مدتی چارهای جز خاموش کردن ذهن با قرص و دارو یا حتی خودکشی نداری. اگر ذهن را بدون مشاهده رها کنی شروع به سرزنش و قضاوت میکند. سرزنش و قضاوتِ خدا، جهان، دیگران و خودت. کون گشاد، تنبل، بدرد نخور، بی خاصیت و غیره. و تمام اینها زیرمجموعهای از یک فکر است، این فکر که تو کافی نیستی! و خود این، زیرمجموعۀ ناآگاهی به این سوال است که، من کیستم! اگر بدانی که هستی، تمام این مشکلات حل میشوند. در یک لحظه! تمام قضاوت ها فرو میریزند. فهمیدن جوابِ «من ...
زمان خواندن 11 دقیقه *** یادداشت های پراکندهی من در مورد پادکست رواق *** مدتی پیش درگیر این پادکست شدم. چند ماهی مست آن بودم. مرگ کلید زندگی است. با عرض معذرت این نوشته کمی پراکنده هست. گاهی سعی کردم بعضی قسمتها را خلاصه کنم. موضوع اگزیستانسیالیسم البته به نظر من پایه و قدم خوبی برای رشد معنوی است. این پایین یادداشت های پراکندهی من هست در مورد اپیزودهای مختلف رواق. شاید هم نوعی فهرست. خیلی ارزش خواندن ندارد! نامرتب است درست مثل ذهن من در آن روزها. میتوانید نخوانید! اما خود پادکست را میتوانید از داخل گوگل پیداکنید و گوش کنید Ravaq Existentialism یادآوری! گوش دادن به رواق خودش نوعی فرار از زمان حال نشود و نوعی اجبار که این خود مخالف زندگی وجودی است. احساس می کنم گاهی در من اجبار به گوش دادن به رواق بوجود می آید میخواهم به آن آگاه شوم و آنرا بشناسم. نوعی مسکن آرام بخش شاید از اضطراب مرگ(میل به حیات) چهار اصل اساسی زندگی مرگ تنهایی پوچی آزادی و مسوولیت تصمیم دارم در حین گوش دادن به کتاب، به نوشتن هم بپردازم تصمیم گرفتن مساوی است با پذیرش مرگ یک گزینه و در صور...
زمان خواندن 2 دقیقه *** رقابت معنوی، حمایت و معرفی حسین اورا *** مفهوم رقابت در مسیر معنوی وجود ندارد. رقابتی ذهنی که به حمایت تبدیل شد. اما شرح داستان. لینک به نسخۀ صوتی https://t.me/unwritabledotnet/195 https://open.spotify.com/show/6f45YvssDlBfjWyF5hnFJy اول از حسین عرب زاده شروع کنم. یک خانمی در اینترنت یک بار حسین را به من معرفی کرد. دیدم حسین چقدر راحت با اینترنت حرف میزند. دیدم حرف هایی که از آگاهی میزند چقدر شبیه حرفهای من است. دیدم چقدر دارد در دنیا تاثیر میگذارد. کمی حسودی ام شد. چون من هم دقیقا همین کارها را میخواهم انجام بدهم. شاید هم به معروفیت او و اینکه چقدر فالوئر دختر دارد حسودی ام شد. حرف هایش را گوش میدهم و میبینم دقیقا حرف دل من را میزند. اگر من هم لایو بگذارم از همین موضوعات حرف میزنم. اگر مراقبه درست کنم دقیقا از همین مدل درست میکنم. بعدا احساس کردم من و حسین همکاریم. گاهی تبلیغش را میکنم. گاهی هم گروهی با فالوئر هایش مراقبه میکنم. دوست دارم همان کاری را بکنم که حسین میکند. یعنی پخش آگاهی. پخش مراقبه. بعد ذهنم به من میگوید او ج...
زمان خواندن 1 دقیقه *** درد زایمان *** گاهی درد زایمان دارم! مثل زنی که آبستن باشد! وقتی حواسم باشد آن نانوشتنی مرا آبستن میکند. آبستن چیزهایی که وقتی متولد شوند میشوند این نوشتهها! گاهی هم مطمئن نیستم! مثل الان! مطمئن نیستم که موقع زایمان فرارسیده باشد! اما باز می آیم! میآیم در ملأ عام! میآیم در حضور تمام جهان! حضور تمام خوانندگان! حضور خودم! حضور آگاهی انسان! میآیم اینجا فقط قلمم را میگیرم! شاید آبستن بودم! شاید فرزندی؛ نوشتهای زاده شد! این فرزند هرچه باشد خوب است! حتی شاید ناقصالخلقه باشد! شاید بی سر و ته باشد! برای من فرقی ندارد! هرچه از دوست رسد نیکوست! درد زایمان مثل نوای نی است! این درد را نمیتوانی تنها تحمل کنی. در زمانهای آگاهی تخم های دانش در تو کاشته میشود و تبدیل میشود به درد زایمان. درد یکی شدن! گاهی از این فرزندان گیج و گنگ هستند! کسی درک نمیکندشان! شاید حتی کسی نخواندِشان! اما مهم نیست! مهم رها شدن از درد زایمان است! دوستی تماس میگیرد! کسی که ضربان قلبم را بالا میبرد! کسی که شاید یکی از این فرزندان به درد...
زمان خواندن 3 دقیقه *** مراقبه در ارگاسم! *** مدتی داشتم به ارگاسم فکر میکردم که ناگهان موضوعی جالب برایم پیدا شد. مخصوصاً ارگاسم در مردها، بالطبع چون من خودم مرد هستم برایم ملموس تر است. ارگاسمِ بدن حالتی است که بدن و ذهن در حالت خاصی قرار میگیرد. صرف نظر از تابو بودن و ممنوع بودن حرف زدن در مورد سکس و ارگاسم اینجا میخواهم از زاویهای دیگر به این موضوع نگاه کنم. ارگاسم لحظهای است که از نظر اوشو مقدس است.اما نکتهای که میخواهم بررسی کنم نحوهی کارکرد ذهن در فرآیند ارگاسم است. ذهن ما انسانها، خاطرهای از حالت ارگاسم را در حافظه نگه میدارد. در طول زندگی و در زمانهای تحریک جنسی ذهن با یادآوری آن خاطره و پیش بینی اتفاق مجدد آن، مارا به انجام فعالیت های جنسی ترقیب میکند. یعنی ذهن با این روش بطور مداوم ما را در چرخهی سکس و ارگاسم نگه میدارد. این ابزار شاید برای بقاء عالی باشد و همین چرخه بوده که باعث شده من و شما در این زمین متولد شویم و در حال خواندن و نوشتن باشیم. اما خود شناخت این عملکرد ذهن چیزهای زیادی را برای ما روشن میکند. فرآیند به این شکل است....
زمان خواندن 4 دقیقه *** هم هویت شدگی با کار! *** جملهی معروف « من میاندیشم پس هستم » را یادت هست؟ این جمله برای زمانی بود که بشر فکر کرد، فکر کردن مهمترین کار است. آن زمان بشر فکر میکرد هویت او از اندیشه کردن میآید. لینک نوشتهی فکر کردن https://www.unwritable.net/2023/10/blog-post_3.html در ادامهی موضوع هویت های کاذب میرسیم به کار. در بسیاری از جوامع بخصوص در جوامع غربی هم هویت شدگی با کار، کاملاً واضح شده است. انسانها درونشان میگویند « من کار میکنم پس هستم » به صورت تاریخی بعد از ایجاد اصل تقسیم کار در جوامع هر کسی کاری را به عهده گرفت. یکی آهنگر شد و دیگری نجار. یکی هیزم جمع میکرد و دیگری نان میپخت. اینطور شد که انسانها در تلهی هم هویت شدگی با کار گرفتار شدند. در غرب همیشه مهمترین سوال این است که چه کارهای. البته در اینجا منظورم از غرب بصورت غرب فرهنگی است نه لزوماً غرب جغرافیایی. شاید مثلاً در ژاپن یا شرق هم الان این فرهنگ خیلی حتی بیشتر از آمریکای شمالی باشد. اگر میبینید که آدمها با کارشان شناخته و طبقه بندی میش...
زمان خواندن 3 دقیقه *** محافظت از توهم --- از چه میترسیم؟ از چه محافظت میکنیم؟ اکثر ماها در حال محافظت از یک توهم هستیم! مدام سعی میکنیم که از این توهم خودمان در برابر دیگران محافظت کنیم. از کدام توهم میگویم! برگردیم به مبدأ مختصات! برگردیم به مرگ! مرگِ بدن! یک لحظه تصور کنید که آنچه که عمری را در محافظت از آن گذراندید. در هنگام مرگ چه میشود؟ مالکیت شما محو میشود! دانستههای شما محو میشود! روابط شما محو میشود! شخصیت شما شاید کمی در ذهن اطرافیان به عمر خودش ادامه بدهد! اما در نهایت حداقل برای شما محو میشود! حس های خوب و بد شما محو میشود. بدن شما به زمین برمیگردد. تنها یک آگاهی میماند! یک زندگی! هویت های پوشالی و پوچ تماما نابود میشوند! اینها از ابتدا پوچ بودهاند. اینها توهم هستند! بزرگی گفت «آن را که نپاید دلبستگی را نشاید» این هویت ها و مالکیت های پوچ هیچکدام پایدار نیستند. دیواری که با اینها دور خودمان درست میکنیم تبدیل به زندان خودمان میشود. یا خودت دیوارهای توهم را خراب میکنی و آزاد میشوی یا با مرگ تمام ...
نظرات