ایده ی کلاب هاوس

زمان خواندن 1 دقیقه ***

 قديما مردم قرار نمى گذاشتند، 

تقريبا سرزده به خونه هاى هم مى رفتند و سير حرف مى زدند حس تنهايى به راحتى محو ميشد.

خنده و گريه و اشك شادى و آغوش به صورت خام رد و بدل ميشد. 

بعدها كه تلفن اومد اول تلفن مى زدند خبر ميدادن بعد مى رفتند

بعدها كه موبايل اومد گاهى سرزده به همديگه زنگ مى زدند

بعدها كه مسيج اومد مردم گاهى به هم مسيج مى زدند

الان براى تلفن زدن اول بايد مسيج فرستاد و قرار گذاشت!

بعد ها كه شبكه هاى اجتماعى اومد مردم گاهى به پُست هاى هم سر ميزنن

مراسم عروسى و عزادارى و تولد ها هم همونجا با چند تا كلمه و شكلك برگزار ميشه!

همه در حال زل زدن به كيبردهامون حروف رو تايپ مى كنيم و بقيه با يك لحظه نگاه به كلمات ما اون ها رو اسكرول مى كنن و ميرن

واقعا تكنولوژى ميتونه ما رو به هم نزديك كنه ؟

ابزار ها ميتونن درك متقابل و تجربه ى همدردى و هم صحبتى براى ما بسازن ؟

آيا نرم افزار ها و كامپيوترها بر ما انسانها غلبه نكردن!

البته من ضد تكنولوژى هاى ارتباطى نيستم، همين متن رو با همين ابزار براى دوستانم نوشتم و شما داريد ميخونيد ولى فقط خواستم بگم بعضى چيزها جايگزين نداره

دنياى ما بزرگ شده ولى بعضى كيفيت هاى دنياى كوچيك اطرافمون رو از دست داديم

روزى تماس تصويرى يك رويا بود الان با يك لمس در دسترس همه هست

ولى چرا از اون استفاده نميكنيم ؟!

چون نميدونيم كِى طرفمون آمادگى داره. 

دوستانمون هم در كل ٢٤ ساعت دور كره ى زمين پخش هستند. 

همين ايده اى هست كه چند وقتيه ذهنم رو مشغول كرده. 

ايده ى يك نرم افزارى كه به شبكه ى دوستانموم اعلام كنه كه در اون زمان خاص از اون گروه خاص آماده ى دريافت تماس هستيم


نظرات

برای تجربه‌ی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!

آرزوت چیه الان؟

آزادیِ خریدنی

دیوانگیِ ذاتی

نعمتِ تنهایی

منفی بافی

اولین و آخرین روز

غلبه بر حس قربانی

خدایا شُکر

کار نکردن!

باده ای رنگین