شاید اینجا دجلهی نیکیهای من* باشد؛ چرا نوشتن؟ چون صُراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند؛ من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست؛
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی ...
جرعه هاى تلخ فلسفه
دریافت پیوند
Facebook
X
Pinterest
ایمیل
سایر برنامهها
زمان خواندن 0 دقیقه ***
شراب نمى نوشم !
چون خيلى تلخ است.
اما معتاد به نوشيدن مشروبى تلخ ترم !
"جرعههاىتلخفلسفه"
دریافت پیوند
Facebook
X
Pinterest
ایمیل
سایر برنامهها
نظرات
برای تجربهی کل نانوشتنی ها؛ لطفا فهرست موضوعی و زمانی بالای صفحه را ببینید!
زمان خواندن 2 دقیقه *** به خدا اعتقاد داری؟ *** یکی از سوالهای مهم برای ذهن های فلسفی در دوران نوجوانی این بود! به خدا اعتقاد داری؟ الان اگر کسی این سوال رو از من بپرسه، لبخند میزنم و توی صورتش نگاه میکنم! همین. اگر خیلی اصرار کنه، میگم اعتقاد یعنی چی؟ خدا چیه؟ من کیستم؟ تو کیستی؟ خلاصه با این سوال ها ذهنش رو بمباران میکنم و شاید یه ادایی در بیارم چون ترجیح میدهم با هم بگیم و بخندیم. آخه خدایی که من بهش اعتقاد دارم خیلی خدای جدی ای نیست! بگذریم، یک کم حرف جدی بزنیم. بیست و یک سال تمام من آتئیست و آگنوستیک بودم. یک روز پیرزنی از من پرسید، به چیزی بزرگتر از خودت اعتقاد داری؟ کمی به فکر فرو رفتم! حالا من این سوال رو از شما میپرسم! به چیزی بزرگتر از خودت اعتقاد داری؟ اولِ قرآن نوشته این کتاب بدرد کسانی میخوره که به غیب ایمان دارند. غیب چیه؟ احتمالا غیب یعنی چیزی که با چشم دیده نمیشه. یک روز با یک آدم مادی و نسبتاً آتئیست، همسفر و هم صحبت شده بودم. چیزی شبیه این از من پرسید. گفت به خدا اعتقاد داری؟...
زمان خواندن 3 دقیقه *** دردِ خودپرستی *** مولانا در غزل ١١٨۵ میگوید چو نحن اقرَبَم معلوم آمد دگر خود را بنٓپرستم من امروز حافظ هم در غزل ۴٣۵ میگوید با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی هر دو از از رهایی از یک خودپرستی ای میگویند. اما حلاج میگوید، انالحق! یعنی من حق هستم. یا من خدا هستم! این روزها هم از خوددوستی یا سلف لاو Self love صحبت میشود. انگار دو «خود» در اینجا هست. یک «خود» را اگر بپرستی سراسر رنج و بدبختی برایت میآورد. یک «خود» دیگر هم هست که سراسر عشق است. اکهارت در خاطرۀ عمیق روشن شدگی اش از دو «خود» صحبت میکند. از شبی که تحمل «خود»ش را نداشته و به فکر «خود»کشی میافتد. نهایتاً با دیدن این دو «خود» و رها کردن یکی از آنها به روشن شدگی میرسد. درست مثل داستان مرد احول مثنوی معنوی مولانا که شیشه را شکست. حالا با هم ببینیم این دو «خود» چیست؟ کدام خود را باید بکُشیم؟ کدام خود را باید پیدا کنیم؟ (لینک به نوشتۀ خودکشی) https://www.unwritable.net/search?q=خودکشی&m=1 اگرچه داستان پیچیده و فلسف...
زمان خواندن 5 دقیقه *** روزۀ واجبِ ذهن! *** روزۀ بدن را تقریباً همه میدانند. اما روزۀ واجب و مهمی هم هست که کمتر کسی میداند! روزۀ ذهن. امیدوارم حداقل آنقدر روزۀ ذهن گرفته باشید که بتوانیم با هم چند کلمه بنویسیم و بخوانیم! چون اگر روزۀ ذهن نگرفته باشی، حتی اگر سواد داری، بعید است بتوانی بخوانی و بنویسی! دارم از چه صحبت میکنم؟ روزۀ ذهن چیست؟ روزۀ بدن را تقریباً میدانیم. برای مدتی مثلاً ١٢ ساعت یا ١۶ یا ٢۴ ساعت یا بیشتر، ورودی غذای بدن را محدود میکنیم. مثلاً کالری را محدود میکنیم، یا کربوهیدرات ها را، یا گوشت را، یا کلاً همه چیز را. روزۀ بدن عالی و تقریباً برای سلامتی بدن واجب است! استراحت دادن به دستگاه گوارش و بدن برای چند ساعت، باعث پاکسازی، بازسازی و حتی جوانسازی بدن میشود. اما همۀ اینها را گفتم تا برسم به روزۀ ذهن! (لینک به ذهن) https://www.unwritable.net/search/label/ذهن?m=1 تقریباً ٣٠-۴٠ سال بود که روزۀ ذهن نگرفته بودم و نتیجه این شده بود که ذهنم بیمار و مضطرب شده بود. به توصیۀ بودا، طبق سنت ویپاسانا، به مدت ده روز، روزۀ ذهن گرف...
زمان خواندن 7 دقیقه *** رزومۀ واقعی من، رسول شهراد بجستانی *** لینک های ارتباطی من اینجاست. https://linktr.ee/Rshahrad کلمۀ رزومه یا سی وی در فرهنگ ما وجود نداشته و پدیدهای جدید است. در دنیای جدید وقتی صحبت از رزومه میشود برای کار در سازمان هاست. در این نوشتار قصد دارم یک رزومه واقعی و نه تقلیدی و تقلبی برای خودم بنویسم. هدف رزومه این است که خواننده بداند من چه کارها و فانکشنهایی میتوانم برای سازمان داشته باشم. به نظرم انسان موجودی منحصربفرد و پیچیده است و تقلیل انسان به فانکشن، کار درستی نیست. حتی خلاصه کردن یک انسان به یک دو صفحه رزومه، نوعی تقلیل دادن است. نفس این فرض که من همان کارهای قبلی را انجام خواهم داد هم محدود کننده و خلاف آزادی است. این که من مثلاً بیست سال یک کاری را انجام دادهام و قرار است بیست سال آینده هم همان ها را انجام دهم بسیار ناامید کننده است. اما به هر حال با توجه به تخصصی شدن کارها و تنوع استعدادها، میتوان جایگاهی برای رزومه داشت. * تجربه های کاری و تحصیلات در سال ۲۰۲۴ در کانادا در سه سال گذشته، من روی مسیر ه...
زمان خواندن 3 دقیقه *** فیلم معنویِ Inside out *** یکی دو روز پیش فیلم Inside out 2 رو در مدرسۀ دخترم تارا، برای والدین و بچهها پخش کردند و من هم به همراه بقیه، کل فیلم رو دیدم. ترجمۀ عنوان فیلم شاید بشود «نگاه به درون» یا «درون بیرون». این فیلم، داستانِ درونیات یک کودک هست که هر کدام از احساسات درونی او را یک شخصیت نمایندگی میکند. مثلاً شادی، ترس، اضطراب، خجالت، غم و غیره. اما چرا این فیلم کارتونی، یک فیلم معنوی است؟ معنویت، بودن در یک دستگاه فکری دینی یا اعتقاد به یک ایدئولوژی نیست. جوهر و ریشۀ معنویت، نگاه به درون است. ( معنویت چیست ؟ ) https://www.unwritable.net/search?q=معنویت&m=1 و این فیلم به سادگی و با زبان کودکانه، درونیاتِ روان ما انسانها را نشان میدهد. فیلم در جایی به انبار حافظه ما سر میزند و به زیبایی نحوۀ تشکیل ایگو را با توجه به حافظه و خاطرات، به تصویر میکشد. در جای دیگری، این فیلم به موضوع «من» یا Self میپردازد. و اینکه هر خاطره و هر عمل ما میتواند روی شخصیت ما سریعاً تاثیر بگذارد. مثلاً یک دروغ یا حس کافی...
زمان خواندن 3 دقیقه *** هم هویت شدگی باذهن *** در اوایل کتاب قدرت حال، اکهارت از یک وجودی صحبت میکند که تقریباً همان مفهوم خداست. البته او میگوید این مفهوم یا وجود یا حالت توسط ذهن قابل درک و توضیح نیست. بودن یا درک وجود، در جایی عمیق تر از ذهن درک میشود. در جایی سوال کننده از اکهارت میپرسد بزرگترین مانع برای درک این وجود چیست. و اکهارت به طور صریح میگوید هم هویت شدگی با ذهن. اما ببینیم ذهن چیست و هم هویت شدگی با ذهن چیست. ذهن ابزار بقای ما در زمین است. ذهن بزرگترین عامل تغییراتی است که انسان روی زمین ایجاد کرده. تمام ساختههای بشر اول در ذهن انسان ساخته شده. پس ذهن انسان نوک پیکان تکامل است. اما هم هویت شدگی با ذهن چیست؟ این یعنی ما خودمان را ذهن بدانیم. یعنی فکر کنیم آن فکر کنندهی درون سر، ما هستیم. یعنی فکر کنیم این ما هستیم که داریم فکر میکنم یا حرف میزنیم. در نوشته ی چهار قسمت ذهن در مورد قسمتهای مختلف ذهن صحبت کردیم. شناخت این ذهن و قسمتهای آن و نحوهی کارکرد آن شاید بزرگترین کار یک انسان باشد. شاید ...
براچی میری اینستاگرام؟ *** در حال شکایت از خودنماییِ زنان زیبا در اینستاگرام بودم که دوستم گفت: برا چی میری اینستاگرام؟ این سوال در ذهنم تکرار شد. این سوال در ذهنم بزرگ شد. جواب خلاصه اش این بود. برای نوشتن و گفتن از نانوشتنی! اما سوال بزرگتر اینه! برای چی مینویسی؟ یا به قول اون دوست دیگر، برای اثبات خودت مینویسی؟ یا به قول آن یکی دوست، دنبال فالوئری؟! میدانم عطشی هست برای دیدن، عطشی هم هست برای دیده شدن . https://www.unwritable.net/2024/11/blog-post.html حتماً من هم مقداری عطش دیدن و دیده شدن دارم. انکارش نمیکنم. به آن آگاه میمانم. احتمالا مقداری برای اثبات خودم، مقداری برای عطش دیدن و مقداری هم برای عطش دیده شدن. اما یک دلیل دیگر هم هست! مرگ! مرگ اجتناب ناپذیر است. پس یک حس اضطرار هم هست برای اینکه قبل از مرگ، قصه را بگویم. قصۀ عشق را بگویم و بروم. البته قصۀ عشق نیازی به تکرار من ندارد. قبلاً احمد غزالی و مولانا و حافظ و سعدی و هزاران تن دیگر همین قصه را گفته اند. قصۀ عشق، نیازی به تکرار من ندارد!...
زمان خواندن 2 دقیقه *** من هستم، پس خدا هست! *** من بیست و یک سال تمام آتئیست یا آگنوستیک بودم. دیروز دوباره دوستی از من پرسید: «مطمئن هستی که توهم نداری؟» گفتم من مطمئن هستم که وجود دارم. گفتم مطمئن هستم که بدون ذهن هم وجود دارم. پس چیزی فرای ذهن هست. قبلاً یک فیلسوفی گفت «من میاندیشم پس هستم» او مطمئن بود که فکر میکند. او این فکر را خودش میدانست. حالا با هم این جمله را بشناسیم. «من هستم پس خدا هست» اما من کیستم که هستم؟ بودنِ خودم را مطمئن هستم. چون همین الان بیدارم و در حال قرار دادن حروف کنار هم هستم. من هستم چون در حال قراردادن حروف و کلمات با ترتیبی معین در کنار هم هستم. اما برگردیم عقب تر. انگشت من چطور حروف را نشانه میرود؟ چون استخوان ها و عضلات در کنار هم چیده شده است. باز برگردیم عقب تر. وقتی فقط یک سلول بودم. ٢٣ کروموزم از اسپرم و ٢٣ کروموزوم از تخمک، احتمالا! کروموزوم ها را یکی کنار هم چیده! درست مثل این کلمات! باز عقب تر برویم! مولکول های پروتئین تشکیل شده از هیدروژن و اکسیژن و نیت...
ترس از تنهایی و مرگ *** خواب دیدم در حال صحبت با ایلان ماسک هستم ولی به خاطر انتظار چند نفر از اعضای نزدیک خانواده، مجبورم این مکالمه مهم را سریع ترک کنم. خلاصه اش این بود که توسط جامعه دارم به عجله کشیده میشوم و از موضوعی بسیار مهم باز میمانم. حدود ساعت ٢:٣٠ صبح بیدار میشوم و دوستی این سوال را برایم فرستاده، «از مردن نمیترسی؟ ازینکه بدون یار (زن) بمیری، و موقع مرگ حسرت داشته باشی که چرا؟» مرگ و ترس و تنهایی. https://www.unwritable.net/search/label/مرگ?m=1 https://www.unwritable.net/search/label/ترس?m=1 https://www.unwritable.net/search/label/تنهایی?m=1 سه موضوعی که قبلاً در مورد آنها نوشته بودم. مرگ ١۶٩ نوشته، ترس ۶۶ نوشته و تنهایی ۴٠ نوشتۀ مرتبط دارد. سوال در خودش، آینده و بالطبع ذهن را هم دارد. آینده72 ذهن272 آینده ٧٢ نوشته و ذهن هم بالاترین تعداد، یعنی ٢٧٢ نوشته. سوال در مورد روابط و یار و ازدواج و خانواده هم هست. این هم ٨۴ نوشته. خانواده؛ ازدواج84 اینجا هدفم دادن آمار نیست، پس دوباره با هم ببینیم این ها چیستند. ترس ، تنهایی و حسرت، احسا...
زمان خواندن 3 دقیقه *** نقشۀ گنج *** آدمها همیشه در جستجوی گنج بودهاند. در کارتون ها و فیلمهای قدیمی و حتی در زندگی واقعی. تاریخ پر است از لشکرکشی های نظامی و اقتصادی ای که برای بدست آوردن گنج انجام میشده. در انگلیسی به آن گولدراش Gold Rush میگویند. مثلاً کسانی هستند که به دنبال برنده شدن در لاتاری هستند. تقریباً تمام آدمهایی که به دنبال برنامهریزی زیاد برای آینده هستند در همین تله افتادهاند. تله ای ذهنی. تله ای ذهنی که همواره آینده را بهتر از حال نشان میدهد. حتی مذهبیون هم در چنین تله ای میافتند. یعنی مسیری طولانی تا خدا را تصور میکنند. گنجی که از آن صحبت میکنیم برای آنها، همان بهشت است. کیمیا گران یا همان شیمیدان ها هم همواره به دنبال طرحی برای تولیدِ بینهایتِ طلا بودهاند. پیران همواره به دنبال اکسیر جوانی بودهاند. شرابی که با خوردن آن جوان شوند. شیعیان به دنبال امامی هستند که در آینده میآید و گنج عدالت را میآورد. جستجوی گنج در طول تاریخ انسان، همیشه پررنگ بوده و هست. این روزها ه...
نظرات